chapter 17

4.4K 774 661
                                    

هوسوک با عجله به طرف خونه رفت در نیمه بازو هول داد تهیون مثل یه گنجشک بی آشیونه دنبال هوسوک رفت ....ترسیده بود و قلبش تند میزد
هوسوک جیمینو در حالی میدید که چشاش بسته بود و کنار دیوار بی حرکت نشسته بود
_جی...جیمین؟
هوسوک کنارش رو زمین نشست صورتشو لمس کرد
_جیمین؟
چشمای جیمین یکم باز شد لباش هم برای گفتن چیزی باز و بسته شد اما بیحال تر از اون بود که بتونه حرفی بزنه
تهیون اشکاشو تند تند با آستینش پاک میکرد هوسوک بغلش کرد و گفت:
_چیزی نیست عمو حالش خوبه گریه نکن باشه؟
تهیون همچنان گریه میکرد هوسوک ترسیده بود ....دستاچه بود .....جیمین مثل یه امانت بود اگه اتفاقی برای خودش یا بچش میفتاد جواب خانم چونهی یا جونگوک رو چی میداد
_تهیون میتونی بری در ماشینو باز کنی باید عمو جیمینو ببریم بیمارستان
تهیون با گریه گفت:
÷عمو جیمین نه جیمینی
هوسوک به تلخی لبخند زد ....
جیمینو تو ماشین گذاشت و خودش پشت فرمون نشست تنها چیزی که دلگرمش میکرد این بود که چشاش نیمه بازه و بیهوش نیست
با شیوو تماس گرفت
_شیوو زود خودتو برسون بیمارستان حال جیمین خوب نیست..... تهیونم پیشمه
&چی شده؟
_نمیدونم اومدم خونه دیدم از حال رفته
&باشه الان خودمو میرسونم
.........................................

شیوو پالتوشو برداشت و همون‌طور که با عجله میپوشیدش از پله ها پایین رفت نزدیک بود رو پله ی آخر پاش پیچ بخوره اما خودشو کنترل کرد
&آمَممممم
چونهی با جیغ شیوو کتابشو انداخت زمین و بلند شد
#چی‌ شده؟!
&جیمین ....جیمین حالش بد شده
#وای
&باید بریم بیمارستان
#صبر کن آماده شم
&عجله کن
....................................

هوسوک تهیونو بغل کرده بود و پشت در بسته ی اتاق قدم میزد از نگرانی پوست لبشو داغون کرده بود .....با دیدن شیوو و خانم چونهی به طرفشون رفت
#کجاست؟ چی شده؟
÷آمَ
شیوو تهیونو بغل کرد
_دکتر داره معاینش می‌کنه
#اخه چه اتفاقی براش افتاد؟
_تهیون میگه مینجون اونجا بود
&تهیون؟ عمو مینجون اومده بود؟
÷ما منتظر بودیم کیک بپزه همون کیکا که فقط جیمینی بلده.....تازه یه عالمه خامه هم....
&تهیون فقط بگو عمو مینجون چی‌ گفت چی شد؟
تهیون لب برچید و بغض کرد هوسوک تهیونو از بغل شیوو گرفت و گفت:
_چرا سر بچه داد میزنی!
&ببخشید ....فقط زودتر بگو مامان باشه؟
÷بعدش عمو مینجون اومد عصبانی بود بعدشم جیمینو زد
#چیییی؟!!!!!
&یعنی ....یعنی به بچه آسیب زده؟!
#مینجون چنین آدمی نیست
_نکنه همه چیو فهمیده!
#شیوو زنگ بزن به جونگوک
شیوو با کوک تماس گرفت
&جواب نمیده اه
دکنر از اتاق بیرون اومد
_اقای دکتر؟
•حالش خوبه ضعف داشت سرم زدیم بهش
_هردو حالشون خوبه؟
•بچه هم خوبه شما همسرش هستین؟
_من....
چونهی به جای هوسوک جواب داد
#همسرش تو راهه اگه چیزی هست لطفاً به من بگین
•چیز خاصی نیست نگران نباشین ولی باید با همسرش صحبت کنم
#زنگ بزن بهش انقدر زنگ بزن تا برداره
&باشه
....................................

همسر دوم Where stories live. Discover now