❗ پارت حاوی اسمات میباشد که با 🔞 از بقیه متن جدا شده ❗
با حس نفس تنگی از لبای هوسوک جدا شد ...
پیشونیش به پیشونی هوسوک چسبوند.... نفس نفس میزدن ... با لبخند به لبای هوسوک خیره بود ...
اون لبا ..... مورد علاقه ترینش بودن ... از لمس طمع اونا هیچ وقت قرار نبود سیر بشه .... موقعیت نشستن هوسوک جوری بود که .... بوتیش درست روی عضو یونگی بود ...شاید بهتر بود بیشتر پیش میرفتن ...
دستش اروم سمت پهلو هوسوک برد ...🔞
هوسوک با حس دستی که پهلوش نوازش میکرد ... نگاهی به چشمای منتظر یونگی کرد... انگار منتظر بود که بدونه هوسوک میخواد ادامه بده یانه .... هوسوک میتونست سخت شدن عضو زیرش حس کنه ... لبخندی زد... لبای یونگی بوسید..... این حکم اجازه برای یونگی داشت.... درحالی که مشغول بوسیدن و مکیدن لبای هوسوک بود ... زبونش جای جای دهن معشوقش لمس میکرد.....
دستاش پایین تر برد... لبه پیراهن هوسوک گرفت اون از تنش بیرون کشید ....
برای لحظه ای لباشون از هم جدا شد .... ولی به لطف یونگی که فورا دستاش دور کمر هوسوک حلقه کرد... اون بیشتر به خودش چسبوند ... بوسه شون از سر گرفت...بعد از اینکه طمع خون توی دهنش حس کرد... عقب کشید... زبونش روی خط فک هوسوک کشید... هوسوک ناله خفیفی کرد.... یونگی سرش توی گردن هوسوک برد .... نفس عمیقی کشید..... تا عطر بدن هوسوک حس کنه .... بوسه ای روی گردن هوسوک گذاشت.... این شروع بوسه های ارغوانی روی بدن هوسوک بود ... ناله های خفیفی از گلو هوسوک خارج میشد .... یونگی پایین تر میرفت ....همون جور که مشغول گذاشتن بوسه های ارغوانی روی جای جای بدن هوسوک بود ... رفته رفته هوسوک به پشت روی تخت خوابوند....
ازش فاصله گرفت... با پوزخند به منظره که خالقش بود خیره بود ... دکمه های لباسشو باز میکرد.... تناقض پوست سفید هوسوک با اون کبودی ها....هوسوک با چشمای منتظر به یونگی خیره بود.... لمسا و بوسه های یونگ حس نیازش بیدار کرده بودن .... قلبش دیوانه وار میتپید..... جوری که یونگی باهاش رفتار میکرد انگار یه جسم شیشه ای .... اروم و با احتیاط پیش میرفت.....
هیچ وقت قرار نبود از بوس های یونگی خسته بشه ...
اما صبرش هم اندازه ای داشت ....یونگ بعد از دراوردن لباساش دوباره روی هوسوک خم شد ...
بوسه ای زیر شکمش گذاشت .... شلوار و باکسر هوسوک درآورد.... رشته بوسه هایی روی مسیر فرضی از مچ پا هوسوک تا نزدیک عضوش گذاشت .... گاز ارومی از رونش گرفت .. که ناله اعتراضی هوسوک بلند شد ... یونگی پوزخندی زد... بوسه ای روش گذاشت ....سمت عضوش رفت ... هوسوک با حس برخورد نفسای یونگ روی عضوش لرزی توی بدنش حس کرد .... یونگی با پوزخند به چهره هوسوک خیره بود .... زبونش روی عضو هوسوک کشید ....هوسوک : اههههه
بدنش لرزید.... سرش به تشک فشار داد ... یونگی خودش بالا تر کشید .... گاز ارومی از نپیل سخت شده هوسوک گرفت...
هوسوک : اههه....
دستش دور عضو هوسوک حلقه کرد... با زبونش مشغول بازی با نپیل هوسوک شد ... همزمان انگشتش روی کلاهک عضو هوسوک میکشید .... ناله های هوسوک رفته رفته اوج میگرفتن.... هوسوک چشماش بسته بود ... ملافه توی دستش چنگ میزد....حس لذتی که توی کل بدنش پخش میشد ....
YOU ARE READING
دو سرزمین ، یک عهد
Fanfictionسرزمین میدگارد +جنگ بین میدگارد و سرزمین اِلف ها چندین سال ،ادامه داره سرورم -خسارت های وارده زیاده سرورم 👑 قطعنامه صلح امضا میکنم * یعنی تو شرط ازدواج میپذیری هیونگ ؟ 👑 برام مهم نیست ، اون هرگز قلب منو نخواهد داشت ____ سرزمین اِلف ها + پا...