پارت 23

71 11 0
                                    

جونگ کوک : به چی میخندی ؟

چانگ ووک : شرمنده ... دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم به این قیافه نخندم .

جونگ کوک : پس همش ادا بود ... از کی حرف هامو میفهمی ؟

چانگ ووک : لحظه اول ... در ضمن اون نامه که خودت کشتی تا من بهت اطلاعات بدم به زبان خودتون نوشته شده ولی فقط برعکس گرفته بودیش .

جونگ کوک با صورتی قرمز و عصبی به دورگه زل زده بود .

جونگ کوک : تهیونگ ... اسم پسره پس یعنی تو عاشق یک مرد شدی .

جونگ کوک کمکم اروم شد و حرف زد : مثل خودت ... اسمت چانگ ووکه؟

چانگ ووک : منو میشناسی ... از کجا ؟

جونگ کوک : هه سان بهم گفت ... عشقت هم مین هو بود درسته ؟

چانگ ووک سر تکون داد .

جونگ کوک : حالا بهم کمک میکنی یانه ؟

چانگ ووک : نشونم بده ... خاطره رو .

جونگ کوک : نمیتونم تمام خاطراتمو بزارم ببینی .

چانگ ووک : من جادومو از دست دادم .خودت باید بهم نشون بدی فقط یک خاطره رو نه همش .

جونگ کوک دست چانگ ووک که به سمتش دراز شده بود رو گرفت .

جونگ کوک : چطوری باید انجامش بدم ... من که جادوگر نیستم .

چانگ ووک : وقتی طلسم رو گذاشتم بدون فکر نبود .میدونم چه توانایی هایی داری . فقط خاطره رو انتخواب کن ... توی ذهنت مرورش کن .چشمت رو ببند وقتی دنیا رنگ باخت اونو تصور کن و سعی کن توی ذهن من هم تصورش کنی.

و جونگ کوک خاطره رو به چانگ ووک نشون داد . لحظه ای که میخواست دندان هاشو به گردن تهیونگ فرو کنه و به سختی جلوی خودشو گرفت .

چانگ ووک چشم هاشو باز کرد و دست جونگ کوک رو ول کرد .

چانگ ووک: پس واقعا عاشقشی ... هیچ خوناشامی نمیتونه جلوی خودش رو بگیره .

جونگ کوک : میتونی طلسم رو بردای ؟

چانگ ووک : میتونم ولی طول میکشه . اول باید کار هایی رو انجام بدی و من هم باید قدرتم رو برگردونم .

جونگ کوک : چقدر وقت میخوای ؟ و چرا میخوای قدرتت برگرده .

چانگ ووک : جنگی در راهه ... جنگی سخت و وحشتناک که این قاره مثالش رو ندیده . اگه قدرت داشته باشم جلوی تکرارش در اینده رو میگیرم .

جونگ کوک : پیشبینی معروف ها ؟

چانگ ووک : این رویا رو اواز اژدهایان نامیدم . شاید درجنگ اول صدای اژدهای واقعی شنیده نشه ولی درجنگ بعدی شنیده خواهد شد .

و صدای حرکت زنجیر ها توجهشون رو جلب کرد .

جونگ کوک : شاید اون دو موجود درون قفس هستن .

Hybrid prince Where stories live. Discover now