پارت 43

33 2 4
                                    

هه سان از اژدهاش پیاده شد و به سمت کاخ دوید .

هه سان : کجاست ؟

نگهبان : توی اتاقشونن .

هه سان با تمام سرعت وارد اتاق شد و در رو بست ، نفسی کشید و به تصویر رو به روش زل زد .

دورگه روی زمین کنار تخت نشسته بود و بچه به صورتش چسبانده بود .
هه سان آروم جلو رفت و کنار دورگه روی تخت نشست .

دست راستش رو روی شانه عموش گذاشت .

هه سان : مبارکه ... عمو .

چانگ ووک : مین هوا ؟

هه سان : قرار شد با گی چول ادامه بده و سکوت کنه . گی چول نجاتش میده .

چانگ ووک : پیام رو رسوندی ؟

هه سان : کاش منو انتخواب نمی کردی .

چانگ ووک : باید عادت کنی ... به سوزوندن ... نابود کردن ... جنگ نزدیکه هه سان دیگه چیزی نمونده ، همه باید سهم خود شونو بپردازن .

هه سان : باید چیکار کنیم .

چانگ ووک : بچه مو بزرگ میکنم ... بیست سال بعد تو باهاش ازدواج میکنی .

هه سان : من بیست سال از اون بزرگ ترم . بیست سال دیگه من نمیتونم بچه دار بشم .

چانگ ووک : برای همینه که قراره تو توی زمان متوقف بشی ... بیست سال دیگه اون بیدارت میکنه . اون موقع هم سنید .

هه سان : اسمش ؟

چانگ ووک : مین هو .
...

ده سال بعد .

تهیونگ : خبر جدیدی از دورگه نیومده ؟

وزیر : خیر سرورم ... هفته پیش پیام دادن که مرز هنوز امنه پس جای نگرانی نیست .

تهیونگ : آماده باش کامل باشید فراموش نکنید جنگ خیلی نزدیکه .

جونگ کوک وارد سالن شد و همینطور که به سمت تهیونگ می‌رفت حرف زد : تنها مون بزارید .

تهیونگ : چی شده عشقم .

جونگ کوک با فاصله کمی از تهیونگ متوقف شد .

جونگ کوک : متوجه شدم چرا اون همه جادوگر رو جمع کرده بود .

تهیونگ : ده سال گذشته فکر کردم هرگز نمی‌فهمیم .

جونگ کوک : هه سان رو درون زمان نگه داشته ... یعنی تا ده سال دیگه اینطوره .

تهیونگ : دلیل این کارش چی بوده ؟ مگه هه سان تنها هم‌صحبتش نیست ...

جونگ کوک : میخواد وقتی پسرش بیست سالش شد با اون ازدواج کنه ... برای همین نگه داشته تا هه سان پیر نشه .

تهیونگ : پس مطمعنه که پسرش شاه بعدیه .

جونگ کوک : و یک خبر دیگه .

Hybrid prince Where stories live. Discover now