پارت 41

31 4 4
                                    


هه سان کمک کرد چانگ ووک که به سختی میتونست راه بره بلند بشه و روی مبل بشینه . و از اتاق خارج شد .

مین هوا : چرا نمیزاری بیام پیشت ؟

: نمی‌خوام منو اینجوری ببینی .

_ یعنی نیام ، از پشت پرده حرف بزنم ؟

: بیا .

مین هوا از پشت اون پرده بیرون رفت و کنار چانگ ووک روی مبل نشست .

چانگ ووک دستی به صورت اون دختر کشید و بوسه ای روی پیشانیش گذاشت .

: میخواستم با خودم ببرمت . ولی می‌خوام خودت انتخواب کنی ... با من میای ؟

مین هوا لبخند پر نوری زد که کمی بعد به تاریکی شب تبدیل شد

مین هوا : نمیتونم ...

چانگ ووک دست سردش رو روی لب های مین هوا گذاشت .

چانگ ووک : ادامه نده . جوابم رو گرفتم .

مین هوا : خیلی عاشقتم شاهزاده دورگه .

چانگ ووک : عاشقتم مین هو ، مهم نیست چی بشه .

و شروع به بوسیدن یک دیگه کردن .
...

_ فهمیدی عروس کیه ؟

: شرمنده سرورم .

_ حرف بزن .

: بانو مین هوا هستن سرورم .

حرف ها بودن که درون سر چانگ ووک تکرار میشدن دلش نمی‌خواست باور کنه ولی چاره ای نداشت .

یک ساعتی بود که فهمیده بود ولی به اندازه یکسال شکسته شده بود .

هه سان هم نتوانسته بود ارومش کنه فقط با اشک راه رفتن عصبی شو درون اتاق نگاه می کرد.

چانگ ووک : لباس هامو بیارید . میریم عروسی .

هه سان : نکن ، التماست میکنم . رحم کن . جنگ میشه عمو ... رحم کن . لطفاً .

چانگ ووک با حالت آروم تری حرف زد که بیشتر شکل زمزمه بود .

: لباس هامو بیار .

هه سان در هم به خدمتکار ها دستور داد  چون میدونستم اسرار جلوی اونو نمیگیره و چند دقیقه بعد هر دو شون آماده بودن و به سمت سالن راه افتادن.

چانگ ووک ایستاد و تکون نخورد . تک تک ثانیه‌هایی که خطبه خوانده میشد مثل مجسمه سنگ شده بود .

و بعد از اتمام اون قسمت رقص اون دو نفر رو هم تماشا کرد .تا اینکه مین هوا چشمش به چانگ ووک افتاد و فریز شد .

به دنبالش هم بقیه حاضرین درون سالن .

چانگ ووک حرکت کرد و به وسط سالن رفت .

چانگ ووک : خوشبخت بشی ، معشوقه دورگه .

و انگشتری با نگین بنفش رو از دستش خارج کرد و درون دست مین هوا کرد .

Hybrid prince Where stories live. Discover now