جونگ کوک نگاهی به چند ارتش رو به روش انداخت .
قبایل تقسیم شده بودن و هر قبیله مدعی برای تاج و تخت داشت .
اژدهایان نگاهی به اون افراد انداختن.
راه فرار نبود و کاملا بازنده جنگ مشخص بود .
دونگ ووک : مگه نمیتونی کنترلشون کنی ... پس اون قبایلی که طلسم کردی رو کنترل کن .
هه سان : باید فاصله شو با هر کدومشون کم کنه ... شدنی نیست
چانگ ووک بدون حرف به غار برگشت و کنار ساحره نشست .
چانگ ووک به زبان باستانی : ازت یک سوال دارم.
ساحره : در خدمتم سرورم .
چانگ ووک : من واقعا رویا بینم ؟
ساحره : بله سرورم . شما فقط رویا بین نیستین . شما قدرتمند ترین فرد این سرزمین هستید .
چانگ ووک : اون ساحره ای که طالع منو دید ... راست میگفت ؟
ساحره : شما یکی از افراد خاص هستید . مطمعنن هدف شما بعداز این جنگ ادامه پیدا میکنه . حتی اگه خیلی هارو درون این جنگ از دست بدید . در اخر شما پادشاه دورگه خواهید بود .
چانگ ووک : مین هو ... با من خواهد امد ؟
ساحره : باید رهاش کنید . به وقتش خودش به سمت شما بر میگرده . سرنوشتش شمایید و تا ابد برای شماست حتی اگه مایل ها ازتون دور باشه.
...
چند ساعتی بود مدعیان مشغول بحث بودن ولی خبری از دورگه نبود .
همین تهیونگ رو نگران میکرد .
جونگ کی و هه سان مشخص بود که طرف اونو میگیرن . ولی درمورد جونگ کوک و مین هو شک داشت .
تهیونگ چشمش به انسان بالدار که از دور نزدیک میشد افتاد .
با چشم های بنفشش نزدیک شد و از مرز رد شد . اسمون با عبورش از مرز رنگ ابی گرفت .
روی صندلی اژدها شکل نشست و مشغول تماشا کردنشون شد .
پدر مین هو : خوش حالم میبینمت .
چانگ ووک : میبینم خوناشام بودن بهت ساخته ... شکل جنازه پوسیده شدی .
رئیس جادوگران : چیزی داری که بگی ؟
چانگ ووک: در مورده ؟
تهیونگ : ادعات برای تاج و تخت .
چانگ ووک : به سرنوشت اعتقادی دارید ؟ ... امروز طبق سرنوشت ما در خون خواهیم غلطید ... و در اخر این پادشاه دورگه خواهد بود که به تخت خواهد نشست .
چند ساعت دیگه هم بحث ادامه پیدا کرد و تهش به خشونت کشید .
ارتش ها بدون توجه به فریاد های دورگه که میخواست جلوشون رو بگیره مشغول جنگ شدن .
YOU ARE READING
Hybrid prince
Про оборотнейوضعیت : کامل شد کاپل ها : تهیونگ ، جونگ کوک و چانگ ووک ، مین هو ژانر : تخیلی ، ومپایر ، امپرگ ، رومنس ، اسمات ، روزمرگی ، ماجراجویی ، زندگی نامه ... میانگین کلمات هر پارت : اطراف 1000 یک فصل ، 50 پارت . خلاصه: داستان درمورد دو موجود ماورا طبیعی ه...