+کیم تهیونگ هستم دستیار شما ژنرال
جئون پوزخندی زد و به سمت اون توت فرنگی برگشت و از روی صندلیش بلند شد
_ سلام بچه جون
تهیونگ بعد از دیدن ژنرال اول که همون کابوسشه فریاد بلندی زد
+تووووو؟؟؟؟؟
کوک اخمی از صدای بلند اون پسر کرد باید روی اون پسر خیلی کار میکرد همچنان که سمت اون پسر سرتق میرفت با اخم شروع کرد به حرف زدن
_صدا تو بیار پایین بزبز قندی خونه باباته اینطوری داد میزنی؟
پسر با تخسی سرشو بالا گرفت و به چشم های مرد زل زد
+ من هر طور بخوام صحبت میکنم و به تو ربطی نداره جناب ژنرال
مرد بزرگتر پوزخندی زد و خم شد روی صورت پسر
_ که به من ربطی نداره درسته ؟
پسر سرشو به نشونه مثبت بالا پایین کرد که بعد از چند ثانیه فکش بین دستای قدرتمند مرد اسیر شد.
_ببین منو بزمچه اینجا خونتون نیست هر چی گفتی بابات بگه چشم پسرم اینجا پادگانه دهنت بگا میره هرچی گفتم میگی چشم فهمیدی؟
پسر با مظلومیت سرشو بالا پایین کرد که باعث اخم مرد شد
_نشنیدم چشمتو
پسر آب دهنشو قورت داد و سریع و تکه تکه شروع کرد حرف زدن
+چ..چشم...ژن...ژن..ژن
نمیتونست جملشو تموم کنه چون بازم استرس گرفته بود این استرس تخمی از ۳ سالگی باعث به وجود اومدن این حالش شده بود خودش چیزی رو به یاد نداشت ولی وقتی پدرش زمانی که مادرشون ترکشون کرده بود رو تعریف میکرد بهش توضیح داده بود که این اتفاق چطوری افتاده پسر پشت سر مادرش میدویده و از شدت ناراحتی وترسی که بهش تحمیل شده چندوقت اینطوری حرف میزده و پدرش بهترین دکترا رو براش تهیه میکرده و باعث شده که بهتر شه ولی از بین نرفته و موقع ترس و ناراحتی بازم به سراغش میومد.
جئون اخمی کرد این پسر چش شده بود چرا جملشو تموم نمیکرد؟
_جملتو تموم کن کله قرمز
+ژ...ژ...ژن
مرد پوفی کشید و به پسر زل زد
_با من تکرار کن زبل خان ژ
+ژ
-ن
+ن
_ر
+...
_نمیتونی نه؟ زبونتو بچسبون به سقف دهنت و صدا از گلوت در بیار ببین ر ر ر
پسر با کمی تلاش تونست صامت ر رو تکرار کنه و با ذوق پشت سر هم شروع کرد به تکرار
+ر ر ر
-ا
+ا
_ل
+ل
_خوبه حالا بگو ژنرال
پسر با کمی تعلل شروع کرد به حرف زدن
+ژن..ژن...ژنرال
مرد پوزخندی زد و به خودش افتخار کرد حالا چرا به خودش؟ چون یه کار مفید کرده بود بعد از چند سال:/
_حالا جمله تو کامل کن
پسر که به کل اتفاقات یادش رفته بود با ذوق گفت
+چشم ژنرال
_خوبه حالا وظایفت رو میگم چون دیروز مثل سیندرلا از دستم فرار کردی نتونستم چیزی بهت بگم
پسر خجالت زده سرشو پایین انداخت و منتظر شنیدن وظایفش بود
مرد به سمت میز رفت و سیگارش رو روشن کرد
_خوب گوش کن چون من دوبار یک حرف رو نمیزنم
باید سر ساعتی که برات معین میکنم دم دفتر باشی نه یک دقیقه کمتر نه بیشتر دقیقا راس همون ساعت
زبون درازی،نافرمانی و هر کصشری که روی مخم بره تعطیله
هرکاری گفتم درست و به موقع انجامش میدی و هرجا که رفتم همونجایی مفهمومه؟
پسر آب دهنش رو قورت داد تو این ۲ سال قرار بود کونشو از دست بده
+ب..بله ژنرال
مرد سری تکون داد و سیگارش رو خاموش کرد
_دنبالم بیا.
همون طور که تو راهرو راه میرفتند البته بهتره بگیم کوک راه میرفت چون محض رضای خدا تهیونگ به قدم های بلند جونگکوک نمیرسید و رسما داشت میدوید و به حرف های ژنرالش گوش میداد.
_امروز کاری باهات ندارم چون ازمایشیه درواقع ۲ ماه آزمایشی برای هرکس میبریم تا بفهمه چه خبره و بعد میره سر پست اصلیش ولی پست اصلی تو همینه که دستیار من باشی چون پدرت اوکیش کرده در جریانی که؟ و آخر جمله اش پوزخندی زد.
به نظرش تیکه پرونی خوبی بود ولی اون ندید که چطوری قلب پسر کوچیکتر رو شکسته صد البته که اگه از زندگی پسر کوچیکتر خبر داشت میگفت که نه و پدرت حق داره ولی اون جئون جانگکوک بود مثل همیشه زبونش از نیش مار زهر آلود تر بود.
_خب داشتم میگفتم امروز فقط گوش میدی و از فردا کار اصلیت رو شروع میکنی مفهومه؟
پسر با صدای غم آلودی که به خاطر حرف مرد به وجود اومده بود چشم آرومی زمزمه کرد و با مرد به سمت حیاط پادگان حرکت کردند.
مرد روی سکو نشست و به پسر کوچک جسه رو به روش زل زد و به این فکر کرد که اگه پسر رو در آغوش بگیره پسر داخل آغوشش حل میشه یا اصلا دیده نمیشه؟
سری به افکار کصشر و مزاحمش تکون داد و زیر لب اسم پسر رو غرید.
پسر با ترس نگاه از سربازهای در حال تمرین گرفت و به مرد ترسناک رو به روش داد
+بله...ژنرال
_برو دفتر خونه و از مدیریت پرونده لی سومین رو بگیر و برام بیار بدو
تهیونگ تند تند سری تکون داد و به سمت دفتر خونه دوید به لطف اون پسر وراج که یونجون نام داشت همه جای این پادگان رو بلد شده بود.
وارد دفتر خونه شد که دوستش جیمین رو دید که پرونده ها رو مرتب میکنه و مردی گربه نما بهش زل زده اخمی کرد و به سمت مرد گربه نما رفت
+شما آقای مین هستید؟
مرد ابرویی بالا انداخت
∆ اره منم چی میخوای ؟
+ ژنرال جئون پرونده لی سومین رو میخواد گفتش از شما بگیرم
مرد سری تکون داد و رو به پسری که پرونده ها رو مرتب میکرد گفت
∆پرونده لی سومین تو قفسه سومه بردار و بیارش
پسر سریعا کاری که ارشدش گفته بود رو انجام داد و پیش مرد برد و با دیدن دوست صمیمش با تعجب بهش زل زد
•اینجا چیکار میکنی ته ته
پسر چشم غره ای رفت و گفت
_ببخشید دیگه سر پستمم:/
•جیمین که متوجه ناراحتی پسر از دیروز شد سری پایین انداخت و دوباره به سمت قفسه ها حرکت کرد.
پسر پرونده رو از مین گرفت و تشکری کرد و بعد گفتن ممنون آقای مین و لطفا کمتر به اینور اونور نگاه کنید به سمت ژنرالش حرکت کرد....
شب شده بود و تهیونگ به معنای واقعی کلمه کونش پاره شده بود.
به گفته اون ژنرال امروز آزمایشی بود پس بقیه روزا قرار بود چه اتفاقی بیوفته؟
الان میگید یه پرونده آوردن که سخت نیست ولی کاش کل کار های جئون به همون ختم شه چون در کل روز تهیونگ کل پادگان رو هفت هشت ده باری گشته بود برای مثال
دفتر خونه ، پیش جئون،آشپزخونه ، پیش جئون ، پیش سربازا، پیش جئون ، پیش مدیریت، پیش جئون، دفتر جئون، پیش جئون و....
با حسرت به پسری که به راحتی خوابیده بود زل زد چطوری بعد از خستگی راحت میخوابید ؟ تهیونگ با بدن دردی که داشت یقین نداشت که تا صبح بیداره پس گوشیش رو که دزدکی آورده بود از زیر تشک در آورد و مشغول شد....
![](https://img.wattpad.com/cover/355147303-288-k639543.jpg)
YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...