_اگر غذاتو خوردی بیا بغلم....
ادامه حرفش با ورود ناگهانی نامجون قطع شد
÷کوک...اون ..اون اینجاس...
جئون نگاهی به دوستش انداخت و اخمی کرد
_سرگرمش کن تا بیام
÷اگه..اگه پرسید کجایی چی بگم؟
_بگو انبار اصلحه هاست
نامجون سری تکون داد و به سرعت بیرون دوید تا از رییسجمهور به خوبی پذیرایی کنه.
کوک به سرعت سمت تهیونگی که با تعجب بهش زل زده بود و نصف غذا از دهنش زده بود بیرون ، چرخید.
لبخندی زد و دستش رو جلوی دهن تهیونگ گرفت
_پسرم یا بخور یا تفش کن بدو
تهیونگ که دیگه میلی به غذا نداشت ترجیح داد غذا رو به دست ژنرال جذابش بسپره.
+چ..چی شده؟
جئون سریعا دستش رو شست و جلوی تهیونگ نشست.
_تهیونگ..من...من نمیتونم چیزی رو بهت توضیح بدم در واقع چند روز باید ازم دور باشی باشه پسرم؟
اصلا سمتم نیا و ایگنورم کن و فکر کن منی وجود نداره و حتی اگه باهات بد رفتاری کردم ناراحت نشو فقط چند روز باشه خوشگلم؟
تهیونگ بغض کرد درسته اون مرد رو بازیچه خودش قرار داده بود ولی نمیخواست ببازه اون مرد رو باید به دست میآورد و بعد خودش ولش میکرد درست مثل همیشه تهیونگ نمیخواست رها بشه نمیخواست ببازه چون یک بار توسط مادرش رها شد و از اون به بعد اون کسی بود که بقیه رو رها میکرد.
با بغض که بیشترش ساختگی بود تصمیم گرفت عشوه هم به نقشه ی به قول خودش بی نقصش اضافه کنه.
دستاشو دور گردن جئون حلقه کرد و هقی زد.
+ هققققق...نمیخوامممم...
جئون کمر پسر رو مالید و به ساعتش نیم نگاهی انداخت و با توجه به زمانی که حساب کرده بود فقط ۱۰ دقیقه وقت داشت.
_شیششش گیلاس کوچولو چرا گریه میکنی بازم کار بد هوممم؟ بازم پسر بدی شدی؟
تهیونگ بغضش با حرف های مرد بیشتر شد و با فکری که به ذهنش رسید تیر آخر رو زد.
+هق..آپا..هق..نرو
جئون نفسش برید درسته توی تصوراتش کلمه های زیادی رو از زبون تهیونگ تصور کرده بود ولی در واقعیت کشنده تر بود.
تهیونگ که حرکتی از مرد ندید بیشتر ننه من غریب بازی در آورد و شروع کرد به جیغ جیغ کردن.
+آپااااا...هقققق...نرووو
کوک آب دهنی قورت داد و لبخندی زد و پیشونی پسر رو بوسید
_شیششش اپا قول میده شبا بیاد پیشت باشه پسرکم؟ حالاهم پسرم گریه نمیکنه و بدو بدو میره تو اتاقش مگه نه؟
تهیونگ بینیش رو بالا کشید
+زود..زود بیا باشه؟
_چشم پسرم حالا بدو و هرچه سریع تر برو به اتاقت و درم قفل کن باشه؟
تهیونگ سری تکون داد و از صندلی پایین پرید و به سمت اتاقش دوید.
YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...