÷هی جئون خواستم بگم من دارم جین رو میبرم بیرون واسه شام میتونی راست و ریست کنی وضعیت ر....
هی وایسا ببینم اون پسر کیه زیر پات؟
کوک به چشمای مظلوم و درشت تهیونگ زل زد و بعد به چشمای متعجب نامجون و شروع کرد از خودش دفاع کردن
_این؟؟این داستان داره بابا
نامجون دست به سینه وایستاد
÷چه داستانی دقیقا؟؟
§نامی دیر شد اخه کجا موند.... این کیههه؟؟؟
تهیونگ با صدای بلند مرد به خودش لرزید و بیشتر به ژنرالش چسبید چرا همه امروز میترسوندنش؟
جئون محکم پسر رو گرفت که از دستش لیز نخوره و مبادا کمرش به میز برخورد کنه چون حوصله عر عر های پسر رو نداشت.
جین که چشماش از این درشت تر نمیشد به طرف اون مرد و پسر در آغوشش حرکت کرد و دست به سینه جلوشون وایستاد
§چیا میبینم این کیه ؟؟؟
نامجون پشت به جین ایستاد و سوال جین رو تکرار کرد.
تهیونگ دوباره احساس خطر کرد و این خیلی بد بود چون دوباره باعث به وجود اومدن بغض توی گلوش میشد سریعا از بغل ژنرالش بیرون اومد و به سمت بیرون دوید و با رسیدن به اتاقش خودش رو داخل انداخت ولی با دیدن اینکه یونجون دوست جدیدش و فرمانده سوبین که همدیگه رو میبوسیدن آب دهنش رو قورت داد و سریعا بیرون رفت و در رو بست
چرا اینقدر بی مسئولیت بودن اگر کسی میدید چی؟ یا اگر کسی میرفت و به ژنرالشون میگفت چی؟سری تکون داد و رفت و توی حیاط پادگان نشست البته بیشتر لش کرد تا کار اون دوتا کفتر عاشق تموم شه
جئون پوفی از فرار پسر کشید و به دوستای چلمغزش زل زد
جین با دیدن این که قرار نیست بتونه حرفی از کوک بکشه چشمی نازک کرد و همراه با دوست پسرش بیرون رفت
YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...