.ترس.

7.4K 715 101
                                    

_ مگه کوری مانع رو نمیبینی؟ سه دور بیشتر میدوی سریع!
جئون با عصبانیت فریاد کشیده بود و باعث شده بود سرباز بدبخت از ترس به لرز بیوفته!
پدرش که از بالکن اختصاصی اتاقش شاهد این موضوع بود پوزخندی زد پسرش هنوزم قلبش از سنگ بود درست مثل خودش!
سیگارش رو لبه بالکن خاموش کرد و داخل رفت و پرده اتاق رو کشید بهتر بود صحبت کوتاهی با مافیای روسی داشته باشه.
جونگکوک عصبی بود از اینکه نمیتونست به پسرش دست بزنه یا حتی بهش محبت کنه و سرباز هاش امروز بیش از حد احمقانه رفتار میکردن و این به شدت روی مخش بود.
با صدای یونگی به طرفش برگشت و پرونده های سرباز های جدید رو چک کرد که چشمش به تهیونگ ته حیاط افتاد با چشم های بغض کرده و لبای لرزون بهش زل زده بود.
جئون میخواست بره سمتش و در آغوشش بگیره و بهش بگه که عاشقشه ولی؟
پدرش رو چیکار میکرد؟
اون تازه تهیونگ رو به دست آورده بود نمیتونست به این زودی از دستش بده.
روی سکو نشست و به سرباز ها نگاه کردو به تهیونگ اشاره کرد که بیاد پیشش.....
تهیونگ خوشحال از توجهی که از جئون دریافت کرده بدو بدو به سمت مرد رفت.
+ددی...چرا..چرا..امروز اینطوری میکنی؟
جئون چشم هاش رو با شنیدن کلمه ددی از پسرش با لذت بست و دندون قرچه ای کرد.
_کیم برو پرونده چوی لی رو از مین بگیر و برام بیار
تهیونگ با دیدن بی محلی جئون لباشو آویزون کرد و با سر پایین افتاده به سمت دفتر مین رفت.
۸۰ درصد به خاطر اینکه نقشه اش نگرفته بود و شکست خورده بود ناراحت بود و ۲۰ درصد هم به خاطر توجهی که نگرفته بود.
حالا شاید
۷۰ درصد واسه نقشه ناراحت بود...
۶۰ درصد؟؟
شایدم ۲۰ درصد...؟
پوفی کشید و رفت تا سریع تر کاری که ددی بی وفاش گفته رو انجام بده....

؟پوفی کشید و رفت تا سریع تر کاری که ددی بی وفاش گفته رو انجام بده

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.Where stories live. Discover now