به هیون که با تلفن حرف میزد و بهش زل زده بود نگاهی انداخت.
این پسر همیشه براش مشکوک بود ولی توجهی بهش نمیکرد.
لعنتی چرا اونطوری نگاه میکرد؟
همیشه وقتی با تلفن حرف میزد طوری به تهیونگ نگاه میکرد انگار ارثی چیزی ازش بالا کشیده.
ازش هم چندین بار پرسیده بود ولی جوابی جز چرت و پرت گیرش نیومده بود.
پوفی کشید و درحالی که چشمش روی هیون بود ظرف های طلایی رنگ رو کنار سینک گذاشت تا سوجون آبی بهشون بکشه.سوجون با عجله بشقاب ها رو آب کشید و قاشق و چنگال معروف رستورانشون که توی کشورشون یک بود رو با ظرافت کنار بشقاب ها روی حوله گذاشت.
برگشت تا به تهیونگ بگه تا از انباری سبزیجات رو برای سرآشپز ببره ولی با دیدن اینکه تهیونگ به هیون زل زده حرصی صداش زد.
تهیونگ هینی کشید و به سوجون نگاه کرد و بعد با اخم و دست به سینه بهش زل زد.
+ هی هی سوجون خان درسته از همتون کوچیک ترم ولی حق نداری اینطوری صدام کنیاااا..
سوجون لبخندی زد و موهای تهیونگ رو بهم ریخت.=پسر کوچولو حواست کجاست هان؟مگه نمیدونی امروز یه مهمون بزرگ داریم و اگر به خوبی ازش پذیرایی نکنیم هم ما و هم رستوران پخ پخ میشه.
تهیونگ آب دهنی قورت داد و یکم به سمت هیونگش خم شد و با لحن آرومی گفت:
+منظورت چیه هیونگ؟
سوجون درست مثل تهیونگ کنار گوشش خم شد و زمزمه کرد...=یعنی بزرگترین کله گنده کره و اطراف قراره بیاد رستورانمون تازه میدونی دربارش چی میگن؟
تهیونگ با کنجکاوی سری به چپ و راست تکون داد.
+ن...نه چی میگن؟؟؟سوجون پوزخندی زد و شروع کرد به توضیح دادن و ترسوندن تهیونگ
=لعنتی مگه نمیشناسیش؟ بهش میگن jt اونقدر کله گنده اس که کل کره رو تو دنیا از همه جلوتر کشیده باورم نمیشه نمیشناسیش بچه
+هیونگگگگگ درست بگوووو
=باشه باشه...میگن خیلی بی رحمه و تاحالا هیچ معشوقی نداشتن راجب گذشته اش کسی چیزی نمیدونه تازه میگن انگار طرف مافیاس بعد نه یه مافیای کوچیک و تازه
اون گاد فادره....
(یادتونه دیگه رییس کل مافیا میشد گاد فادر..؟)تهیونگ دستاشو روی دهنش گذاشت و هین بلندی کشید.
+هییییننن..هیونگ میشه وقتی اومد من نیام بیرون؟ اگر دزدیدتم چی؟به یک باره غم به داخل دل کوچیکش ریشه زد.
ددیش کنارش نبود که ازش محافظت کنه
تلخندی زد و سرش رو انداخت پایین همه چیز تقصیر خودش بود ولی ددیشم زیاده روی کرده بود...با تکون های سوجون به خودش اومد و بهش زل زد و منتظر حرفش موند.
=پسر کجایی نیم ساعت صدات میکنم برو سبزیا رو بده به سرآشپز الان همه رو آتیش میزنه بدو بدو.تهیونگ بدو بدو و به طرز کیوتی به سمت آشپزخونه دوید قافل از اینکه هیون ازش فیلم میگیره...

YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...