.شوخی تلخ.

9.6K 788 364
                                    

تهیونگ با عروسک تدیش از لایه در به ددی عصبیش خیره شده بود.
حدودا یک ماه بود که این جلسات مزخرف ادامه داشت و تا یک هفته دیگه تموم میشد.
تو این یک ماه ددیش به صورت بدی عصبی و پرخاشگر شده بود و حتی با تهیونگ هم بدرفتاری میکرد و این قلب کوچولوش رو می‌شکست...

بالاخره تصمیم گرفت و به سمت ددیش رفت و با صدای آرومی صداش زد.
جئون با عصبانیت سرش رو بالا آورد و ابرویی بالا انداخت.
تهیونگ بغض کرده دستی روی شلوار ددیش کشید و خواست روی پاهاش بشینه که جئون بلند شد و به سمت کتش رفت.
_نمیخوابی تا بیام تهیونگ فهمیدی؟
تهیونگ بغضش ترکید و چشم آرومی گفت درک نمی‌کرد که ددیش چرا اینطوری می‌کنه.
جئون پوفی کشید و به سمت پارکینگ شخصیش رفت.
ماشینش رو برداشت و به سمت آدرسی که اون دختره نچسب داده بود حرکت کرد.

توی این چند وقت اون دختر بدجوری رفته بود روی مخش و وقتی این حرکات بدتر شد که تهیونگ تأیید کرد که اون دختر دوستشه!

درست بعد یک هفته که جلسات شروع شده بود این دختر بدجوری رفته بود تو مخ جئون،حالا چطوری؟
اینطوری که تیکه ها و قسمتی از یک پازل بزرگ درباره تهیونگ رو به جئون میداد.

و خب جئون مرد به شدت شکاکی بود و هزار بار لعنت می‌فرستاد که حق با اون دختره چندش بود.
اون دختر یه روز جلوی جئون رو گرفته بود و بهش تیکه انداخته بود که کدوم احمقی توی یک ماه عاشق اون یکی میشه مگر اینکه کارش بهش گیر باشه.

با افکار کصشری که از ذهنش میگذشت بالاخره به مقصد رسید و دختر رو دید که روی میز کنار پنجره نشسته و فنجونی دستشه که حدس میزد قهوه باشه.

به سمتش رفت و صندلی رو به روش رو کشید و نشست.
کت چرمش رو درآورد و به دختر زل زد.
_سریع حرفتو بزن نمیخوام تهیونگ تنها باشه.
دختر پوزخندی زد و گوشیش رو درآورد و داخل صفحه چت تهیونگ رفت و به سمت جئون گرفت.
جئون بعد خوندن چت ها پوزخندی زد و به دختر نگاهی انداخت.
_از کجا بفهمم فیکه یا نه؟
دختر پوزخندی زد و یکم به جئون نزدیک تر شد.
^جئون احمق نباش.
برو خونه و گوشی تهیونگ هم چک کن ، بازم اعتماد نداری میتونی گوشیم رو برداری و بهش پیم بدی.
جئون پیمی برای تهیونگ فرستاد و خدا خدا میکرد که اینطوری نباشه.
پسر پاکش؟
همچین کاری کنه؟
نه داداش شوخی بود.
یه شوخی تلخ.
شروع کرد به پیم دادن که بعد حدودا ۱۰ دقیقه جوابش رو داد.

شروع کرد به پیم دادن که بعد حدودا ۱۰ دقیقه جوابش رو داد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora