روی پیدا کردن اکانت پسرش فوکس کردن بود که کمربندش جلوی گوشی قرار گرفت.
+ددی...بزنم...ولی با فندقت بد نباش:(
جئون پوزخندی زد و گوشی رو کنار گذاشت.
بلند شد و ایستاد و از بالا به پسرش که سرش رو پایین انداخته بود زل زد و با صدایی که حالا بم تر شده بود گفت.
_واقعا فکر کردی این کار بدت رو توجیه میکنه پسر بد؟
تهیونگ بلندتر گریه کرد و دست های ددیش رو زیر رون هاش گذاشت و به پیراهنش چنگ زد.
+ب...بخل..هق..فین...بخل...
جئون که به اندازه کافی پسرش رو اذیت کرده بود لبخند زد و پسرش رو بغل کرد و به سمت بالا کشید.
تهیونگ خوشحال دست هاش رو دور گردن ددیش حلقه کرد و سرش رو داخل گردنش مخفی کرد.
_بازم کار بد میکنی جئون تهیونگ؟
+ن..نه آپا...نمیکنم...
جئون پوزخندی زد و کمر پسرش رو نوازش کرد.
_درست رو یاد گرفتی ؟
تهیونگ نقی با یادآوری رفتار سرد ددیش زد و صورت ددیش رو قاب گرفت و با هق هق گفت:
+ددی...هق..لفا..لفا... دیگه دیگه با پسرت سرد نشود تهیونگی گناه داره گریه میتنه....
جئون لبخندی زد و با حرص گونه پسرش رو بوسید پسرش خوب درسش رو گرفته بود و دلیلی نمیدید که تنبیه جسمیش هم بکنه ولی یکم کرم ریختن که بد نبود.
بود؟
_شیش قندک من ، دردونه منه مگه نه؟
پسر منه مگه نه؟
دیگه نبینم جیمین پسرم رو گول بزنه ها خب؟
تهیونگ هیچی نمیگفت و از محبت های ددیش لذت میبرد.
جئون پسرکش رو روی زمین گذاشت که توجه تهیونگ رو به خودش جلب کرد.
تهیونگ با چشم های خمار خواب به ددیش زل زد و اسمشو صدا زد.
+پ...پاپا؟
جئون لبخندی زد و اروم لب های پسرش رو بوسید.
_برو کشوی زیر تخت رو باز کن ببینم پسرم بدو.
تهیونگ از لا به لای کارتون ها و پاکت ها گذشت و با هزار زحمت در کشوی خاکستری رنگ رو باز کرد و چشم هاش با دیدن وسیله های داخل کشو گرد شد.
آب دهنش رو قورت داد و به ددیش که به دیوار تکیه داده بود زل زد.
_هر رنگی دوست داری انتخاب کن.
انتخابش با توعه پسرم.
تهیونگ آب دهنی قورت داد و پلاگ بنفش رنگ و سایز کوچیکش رو برداشت که با مخالفت جئون رو به رو شد.
_عاعا قندکم؟متوسط رو بردار اون که چیزی نیست.
تهیونگ با ترس پلاگ سایز متوسط رو برداشت و به سمت ددیش رفت.
جئون رو کاناپه نشست و روی رون هاش ضربه ی محکمی زد.
_بیا اینجا پسرم.
جئون به پسرش کمک کرد که روی پاش دراز بکشه و کش شلوارکش رو گرفت و پایین کشید و بوسه ای روی کپل راستش گذاشت.
ضربه ی محکمی نثار بوتی بیچاره ی تهیونگ کرد و به اه و ناله اش توجهی نکرد.
_مثل همیشه تو دلت میشمری و وسطش ازت میپرسم ۲۰ ضربه فهمیدی؟
تهیونگ بله بلندی گفت و منتظر ضربات موند.
جئون توی ضربه ۱۷ توقف کرد و گفت.
_چندمیه کلوچه ؟
تهیونگ بینیش رو بالا کشید.
+۱۷ هق دهمی...ددی..
جئون خوبه ای گفت و ادامه اسپنک ها رو انجام داد.
بعد از تموم شدن اسپنک ها شروع کرد به مالیدن بوتی پسرش و باعث خمار شدن چشماش شد
تهیونگ لپش رو روی زانوی ددیش گذاشته بود و خمار خواب بود که با وارد شدن جسم کوچیکی داخل سوراخش سرش رو به زانوی پاپاش فشار داد و هق هق هاش رو شروع کرد.
الان دیگه بازی دست تهیونگ بود و وقت لوس شدن و سرویس کردن دهن آپاش بود.
جئون تیشرت بلند تهیونگ رو پایین کشید و بلندش کرد و لپش رو بوسید.
اشک های پسرش رو پاک کرد و روی بینیش ضربه ای زد.
_بریم هدیه هات رو باز کنیم نفس ددی؟
تهیونگ با مشت هاش چشم هاشو مالید و سری به بالا و پایین تکون داد.
جئون روی زمین کنار پاکت ها نشست و پسرش رو روی پاهاش نشوند و یکی یکی پاکت ها رو باز کرد و به بغل پسرش داد.
YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...