+جیمین بیا پاییننننن داری جرزنی میکنی بازی اینطوری نیست.
جیمین درحالی که بالای درخت نشسته بود زبونی واسه تهیونگ در آورد و بلند گفت
•نمیاممممم من بردمممم
تهیونگ عصبی پاهاشو به زمین کوبید و فکری به ذهنش رسید.
+پس میرم به ددی جونات میگم.
جیمین جیغی کشید و شروع کرد به تهدید دوست صمیمیش.
•نهههههههه تهیونگگگگ اگه بری بگی خودمو خودمو آها
از اینجا پرت میکنم پایین خفه بشم بمیرمااااا
تهیونگ با قیافه درهمی به دوست خنگش نگاه کرد.
+جیمین
•بله ته ته
+با هیچیییییی کاری ندارم
با هیچییییی
اینکه ارتفاع اون درخت کمه و هیچیت هم نمیشه کاری ندارم
کصخل تو این پایینو اقیانوس اطلس دیدی؟
چطوری افتادنی میخوای خفه شی پلشتتتت.
سری به چپ و راست تکون داد و به سمت پادگان حرکت کرد و تو راه داد زد.
+تو رو خدا زده بدبخت هرکاری میکنی بکن.
به سمت اتاق ددیش میرفت و تو راه به ماجرا های صبح فکر میکرد.
تونست بحث رو ببنده ولی اگر ددیش یک درصد گوشی رو میگرفت و چک میکرد چی؟ اگر بگا میرفت چی؟
اون موقع دیگه کوکی نداشت.....
سری تکون داد به چرت و پرت های توی ذهنش
+از اولم نقشه همین بود خودت رو جمع کن جئون تهیون.....
با کصشری که خودش گفته بود چند دقیقه ایستاد و به رو به روش خیره شد.
نه نه اون نباید بگا میرفت....
مثل همیشه بدون در زدن خودش رو داخل اتاق انداخت و با ددیش مواجه شد که زیر پرونده ها غرق شده.
_نگفتم بدون در زدن نیا تو پسرم؟
تهیونگ سرش رو پایین انداخت و با پاش روی زمین اشکال نامفهومی کشید.
+ببخشید بابایی.
جئون عصبی حرفش رو تکرار کرد.
_چند بار گفتم تهیونگ؟
+ز..زیاد...
جئون پرونده رو بست و سیگاری که به تازگی به طعم جدیدش معتاد شده بود رو روشن کرد.
_بیا رو پای ددی ببینم پسر بد.
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و به سمت آپاش رفت و روی پاش نشست.
+ددی که بیبی رو تنبیه نمیکنه؟
به چشم های کوک زل زد و آب دهنش رو قورت داد و با ترس زمزمه کرد.
+میکنه؟
جئون پوزخندی زد و دستی به روی شلوار تهیونگ کشید و دستش رو به باسنش رسوند و اون تیکه گوشت نرم رو بین دستش چلوند.
_چرا هیچوقت به حرف ددی گوشی نمیدی فندق؟
تهیونگ دستش رو روی پیراهن ددیش گذاشت و شروع کرد به باز کردن دکمه های سبز رنگش.
جئون به پسرش زل زده بود و منتظر ادامه کارش بود.
تهیونگ بعد از باز کردن دکمه های ددیش پیراهنش رو کنار زد و به سینه های درشتش زل زد.
اون یه فتیش فاکی داشت که خیلی دوست داشت سینه های پارتنرش رو بمکه حتی توی پورن هایی که دیده بود به باتم حسودیش میشد که میتونست سینه های تاپ رو بمکه ولی اون کسی رو نداشت....
ولی الان چی؟
اون یکی از بهترین ها رو داشت و میمی هاش؟
اوممم جون میدادن واسه مکیده شدن.
دستاشو با ذوق درست مثل بچه های که شیر دیده بود روی سینه های ددیش گذاشت و خنده پر ذوقی کرد.
جئون تکخندی زد و به پسر شیطونش زل زد و منتظر حرکت بعدیش موند.
تهیونگ به چشم های ددیش زل زد و بلند تر خندید.
جئون لبخندی زد و بوسه ی حرصی روی لب های پسرش گذاشت.
_چی میخوای توت فرنگی من.
تهیونگ سینه های آپاش رو فشار داد و سرش رو به سمتشون برد و از پایین به ددیش زل زد.
+از اینا
جئون ابرویی بالا انداخت یکم اذیت کردن پسرش بد نبود.
_دیگه چی سرورم؟ نوچ نمیشه.
تهیونگ اخمی کرد و به ددیش زل زد.
+مال منهههههه پس خودم میدونم چیکار کنمممم.
جئون پوزخندی زد.
_عه؟ مال توعه؟
تهیونگ سرش رو بالا پایین کرد و پنبه های زیر دستش رو فشار داد.
+کل کلش مال منه آقای جئون.
_اوممم ولی من نمیزارم بخوریشون آقای جئون کوچک.
تهیونگ عصبی و بغض کرده به ددیش زل زد و سیلی کوچکی روی سینه های ددیش زد.
+یعنی چی بچه بازیا پسر بد بزار بخورم.
جئون بلند قه قه زد و محکم پسرش رو در آغوش کشید و شروع کرد به بوسیدنش.
رقص لب هاشون بر روی همدیگه به شدت قشنگ بود ولی با کم اومدن نفس از هم دیگه جدا شدن.
جئون لیسی بر روی لب پسرش زد و توی بغلش درازش کرد.
_فقط ۱۰ دقیقه تهیونگ ددی کار داره باشه؟
تهیونگ باشه ای گفت و انگشت کوچیکه ی ددیش رو سفت چسبید و شروع کرد به مکیدن نیپل های ددیش.
لذتی که توی کل وجودش پیچیده بود رو نمیتونست توصیف کنه.
نمیدونست دلیل به وجود اومدن این فتیش چیه؟
شاید اینکه مادرش تو بچگی بهش از شیرخودش نداده؟
و هیچ چیزی رو نمی مکیده؟
شایدم همینجوری به وجود اومده و یه علاقه سادس؟
سری به افکارش تکون داد نمیخواست این صحنه ناب رو با فکر کردن به زنی به اسم مادر خراب کنه.
تند تر شروع کرد به مکیدن و باعث هیس کشیدن جئون شد.
_توله سگ آروم.
تهیونگ اخمی کرد و دست ددیش رو محکم فشار داد به نشونه اینکه صحبت نکن بزار لذت ببرم مرتیکه_
جئون لبخندی زد و گونه پسرش رو نوازش کرد.
_تو دردونه منی آخه تو عشق منی آخه من دور تو میگردم هوم؟؟؟
تهیونگ بیشتر نیپل ددیش رو مکید و سرش رو به سینه اش مالید.
_توله سگ لوس!
چقدر خوردنی تو ، هر روز یه بلا سر ژنرال جئون میاری تخم سگ به خودت افتخار میکنی مگه نه؟
تهیونگ خنده ذوق زده ای کرد و دست ددیش رو سفت چسبید.
_اینکه قلب من تو دستت مثل یه اسباب بازیه خوشحالت میکنه مگه نه؟
تهیونگ رنگش پرید و لب هاش از دور نیپل ددیش شل شد.
جئون پوزخندی زد ولی سریعا قایمش کرد و سر تهیونگ رو به سینه اش چسبوند.
_چی شد عمر باباش؟ نمیخوری؟ ببندم دکمه ها رو؟
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد انگار که بابایش هدفی از اون حرفش نداشت و بیخودی اون کصشرا رو تفت داده بود.
سری به چپ و راست تکون داد و باز هم مشغول سرگرمیش شد.
جئون موهای پسرش رو نوازش کرد و به چشم های خمارش زل زد.
_خوابت میاد قندکم؟
تهیونگ با زور خودش رو بیدار نگه داشته بود. دستش رو انگشت ددیش شل شد.
ولی ایندفعه این جئون بود که دست پسرش رو گرفت.
_شیشش ددی همیشه پیشته
توی گوش پسرش خم شد و زمزمه کرد.
_حتی هر غلطی هم بکنی ددی بازم پشتته.
تهیونگ بدون شنیدن حرف ددیش چشم هاش بسته شد و به عالم خواب رفت بدون اینکه از اتفاقات آینده خبر داشته باشه....سلاممممم چطوریددد
اینم جبران اون پارت که کوتاه بود
*وی خیلی بد مریض است....
مواظب خودتون باشیداااا مریض نشید
نظرات خود را از ما دریغ نکنید
و میدونم که گیج شدید نه:)
بیشتر بشید~
هیهیهیهیی
بایییی
YOU ARE READING
.𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲.
Randomخب میریم که داشته باشیم: کیم تهیونگ پسر به شدت لوس و سلیطه که فوبیا داره به سربازی ولی خب باید یه جایی با فوبیات رو به رو بشی. جئون جانگ کوک ژنرال مغروری که همه سربازا ازش مثل سگ میترسن چی میشه این دوتا جلوی هم قرار بگیرن؟ __________________________...