پارت ۱۴

2.6K 377 61
                                    

با عصبانیت سیلی ای به صورتم زد و بازومو گرفت و منو سمت انباری کشوند
+آی ولم کن
صدای هانول باعث شد برگردم و به عقب نگاه کنم
●ولش کن پدربزرگ
سئوک قدمی به جلو برداشت اما دستش توسط هانول گرفته شد چقدر تاثیر گذار مخالفت کردن
+کیم میخوای چیکار کنی؟
هیچ جوابی بهم نداد فقط دستش دور مچم محکم‌تر شد.
وقتی به انباری رسیدیم پرتم کرد داخل و درو پشت سرش قفل کرد و اومد جلو
+هی هی کجا میای؟
بدون توجه به حرفم قدم‌هاشو بلند تر کرد
٪هیچوقت طعم یه امگا رو نچشیدم پارک نظرت چیه یه امتحانی بکنم؟
اخمی کردم و بدنشو که بهم چسبیده بود رو به عقب هل دادم
+هی از سنت خجالت بکش از نوه‌هاتم کوچیک ترم
پوزخندی زد و سرشو توی‌گردنم فرو کرد و با صدای بمش گفت
٪اشکال نداره پارک این چیزا سن و سال نمیشناسه
دستشو که روی گونم بود رو توی یه حرکت محکم گاز گرفتم که باعث شد دادی بزنه و چند قدم عقب بره، با بهت به دستش که خون میومد زل زد گفت
٪وحشیه عوضی
+کیم چی میخوای ازم؟ منکه باهات راه میام یه کوچولو تغییر توی برنامه غذایی تجاوز لازم نداشت
پوزخندی زدم و گفتم
+هرچند تجاوز بدرد پیرمردا نمیخوره و اوف میشن
کیم درحالی که از عصبانیت میلرزید گفت
٪پارک تورو اخراج نمیکنم تو باید باشی تا اون روزی که زجرت میدم و با التماس ازم بخوای بکشمت رو با چشمام ببینم
+توی خوابت
کیم درحالی که به خونی که از دستاش میچکید زل زده بود گفت
٪تو خیلی نترس و کله شقی پارک از اینجور آدما متنفرم
با صدای در هردو نگاهمونو چرخوندیم طرف در
=پدربزرگ؟
نیشخندی زدم و رفتم طرف در و بازش کردم
+ببخشید ولی..
خون روی لبمو پاک کردم
+پدربزرگتون اوخ شد
همشون با بهت بهم زل زدن و بعد وقتی به خودشون اومدن منو هل دادن یه گوشه و به سمت پدربزرگشون هجوم بردن
با دیدن سئوک و هانول که بعد از چک کردن پدربزرگشون به من‌نگاه میکردن پوزخندی زدم و سرمو با تاسف تکون دادم و از انباری رو ترک کردم و به طرف روشویی رفتم تا دست و صورتمو بشورم بعد از اون رفتم طرف سالن که دیدم به به هیچی از خوراکی هایی که درست کردم نمونده.
+ای مفت‌خورای عوضی سواستفاده‌گر نگاه کنا ته ظرفم لیس زدن
متاسف شونمو بالا انداختم و ظرفاشو جمع کردم و بردم تا بشورم البته حولمو قبلش از روی سرم برداشتم و روی شونم انداختم
(بعد‌ از شام)
با خستگی شروع کردم به آخ و اوخ
+خانم لی من دیگه شکستم شما ادامه بدید
~جیمین؟ میخوای بری استراحت کنی؟ بنظر میاد رنگت پریده باشه
با لودگی شروع کردم به شکایت
+چی؟ فقط بنظر میاد رنگم پریده باشه؟ من از درون فرو پاشیدم دارم خاموش میشم برای روز اول زیادی بود
خانم لی آهی کشید و گفت
~پاشو برو جیمین داری سرمو میخوری با غرغرات
بخاطر اینکا نقشم‌ گرفت لبخندی زدم و قبل اینکه خانم لی پشیمون بشه سریع رفتم طرف انباری
خداروشکر حداقل یه تخت نو اون وسط بود فردا دیگه شروع میکنم به درست کردن اینجا الان دیگه نمیتونم
آهی کشیدم و لباسمو با لباس خوابم عوض کردم و خوابیدم
________________________________________
با صدای بلندی که توی گوشم پیچید ترسیده بیدار شدم
+چیشده؟ کسی مرده؟
سرمو چرخوندم و دنبال منبع بودم که نگاهم به زنگی که بالای در اتاق بود خورد
+لعنتی
اینجا همه‌ی اتاقا بجز اتاق کیم از این زنگا داشت اول برای خدمتکارا زنگ میخورد و نیم ساعت بعدش برای بقیه
با دهن کجی از جام بلند شدم و طرف دستشویی رفتم و روتینمو انجام دادم وقتی کارم تموم شد خواستم لباسمو عوض کنم اما با یادآوری اینکه مثل وحشیا بیدارم کردن به نشانه اعتراض با همون لباسا رفتم بیرون هیچکس توی مسیر انباری تا آشپزخونه نبود اما وقتی وارد شدم آقای لی و خانم لی رو دیدم
با ورودم اول آقای لی منو دید و شروع کرد به خندیدن
~آیگو خانم جان نگاش کن چقدر این پسره بامزست
خانم لی هم برگشت و به منی که خشک شده بودم نگاه کرد و خندید
~جیمین چرا انقدر لباسات بامزست پسر یه بار با پیژامه و حوله یه بار لباس خواب، اون روز اول یه جوری با لباس مردونه اومدی که گفتم این بچه چقدر خفنه ولی نگاه کن الانو خیلی کیوتی
اخمی کردم و اومدم جلو تا کمکشون کنم
+نخیر من کیوت نیستم خیلیم خفنم فقط اینا یه حرکت اعتراضی انتقادیه برای خاندان کیم
هردوشون بلند بلند خندید و چیزی نگفتن

لباس خواب جیمین:)

سلام
بچه‌ها اگر پارت کوتاهه به بزرگواری خودتون ببهشید متاسفانه بنده سرما خوردم و خیلی مساعد نیست حالم چندروزه اما بخاطر شما پارتو نوشتم اگر بهتر شدم پارت بعدیو زودتر میذارم
خوشحال میشم اون‌یکی فیکمو بخونید و فالو کنید:>
بنظرتون جیمین قویه؟(منظورم از قوی اینه که میتونه همونطور که اسم فیک حامیه از پسرا مراقبت کنه با اینکه امگاست؟)

(اگر پارت بد بود یا هرچیزی متاسفم جدا حالم خیلی خوب نیست که بتونم زیاد فکر کنم)

حامی(ویکوکمین)Where stories live. Discover now