عزیزانم:>
فیک حامی رو دیگه کشش نمیدم و بزودی تمومش میکنم(بزودی یعنی بعد از انتقام جیمین و ب التماس افتادن خاندان کیم و عاشقانههاشون)
یعنی ی جوری پیش میبرم ک نه کشش بدم نه شما خسته شید^-^همون لحظه پیامی از جهکیونگ واسم اومد
(سلام آپا، میدونم فرار کردی و راستش کلی نگرانت بودم و دلم میخواد ببینمت تا مطمئن شم که حالت خوبه. من میتونم کمکت کنم تا انتقام بگیری لطفا بهم اعتماد کن)
لبخند گشادی زدم
+شرمنده چنگیز قشنگم ولی برای نابود کردنشون به یه آدم قدرتمند نیاز دارم
انگشتام تند تند روی صفحهگوشی چرخیدن
(سلام بچهقشنگم، درسته! فرار کردم چون اون کیم و خاندان مزخرفش منو خیلی اذیت کردن و خوشحال میشم که کمکم کنی تا دهنشونو صاف کنم )
یک دور پیاممو خوندم اما بعد از کمی فکر کردن سریع قسمت آخر رو پاک کردم و به جای دهنشونو صاف کنیم (انتقاممو بگیریم)رو جایگزین کردم(عمارت کیم)
بعد از قطع کردن تماس نگاه مشکوکشرو به نوههاش داد و گفت
٪امیدوارم هیچکدومتون آتو نداده باشید دست این چون با دستای خودم میکشمتون
بعد از تموم شدن حرفش نگاهش رو از قیافهی کمی مضطرب نوههاش گرفت و به خاندان بزرگش که دور هم جمع شده بودن، داد
همون لحظه با صدای <دینگ> موبایلش کمی نگران شد و توی دلش دعا کرد اون امگای دردسر ساز چیز مهمی نداشته باشه
بعد از چندلحظه طاقت فرسا ویدئو دانلود شد و کیس تهیونگ و جونگکوک پخش شد
کیم درحالی که نفسش بالا نمیومد نگاه بهت زدش رو به تهکوک و سئوک و هانول داد
و گوشی رو روی میز پرت کرد و ناگهانی داد زد
٪این چه کوفتیه؟
دوباره ویدئو پلی شد و نگاه بهتزدهی همه به سمت اون چهارنفر چرخید که جونگکوک شروع کرد به حرف زدن
_من و تهیونگیمپدربزرگ و اینک...
قبل از اینکه جونگکوک حرفش رو کامل کنه کیم دستش رو روی میز کوبید و با حرص داد زد
٪شما غلط میکنید عوضیا، الان اون امگای احمق این ویدئو فاکی رو داخل اینترنت آپلود میکنه و...و..
×اما ما ازدواج کردیم
کیم شروع کرد به خندیدن و بعد لیوانی رو از روی میز چنگ زد و به سمتشون پرت کرد
ک هردو جاخالی دادن
فرزندهای کیم وقتی وخیم بودن اوضاع رو حس کردن شروع کردن به حرف زدن برای همفکری
*پدر، تنبیهشون برای بعدا الان تنها چیزی که مهمه اینه که پارکرو راضی نگه داریم تا این کلیپ پخش نشهکیم نگاه حرصی رو به اون دونفر داد و با گفتن(بعدا به حسابتون میرسم)نگاهش رو ازشون گرفت و سعی کرد چاره ای پیدا کنه
تهیونگبا صدای نامجون سرش رو بالا اورد
=ما همه فهمیده بودیم که قبل از ازدواجتون همدیگرو دوست داشتید
جونگکوک لبخند کجی زد
_اگر این امگا نبود اینجوری نمیشد
دوباره نامجون با لحن محکمتری گفت
=ما خیلی وقته میدونیم کیم جونگکوک شما دونفر اصلا محتاطانه عمل نمیکردید
هردو بهت نگاهی به صورت جدیشون کردن
_و...ولی...
ایندفعه جین شروع کرد به حرف زدن
÷حتی اگر ازدواج هم کرده باشید پخش شدن صحنهی کیس دو آلفا اونم برای خاندان کیم خیلی خجالت آوره
تهیونگ لبشو گاز گرفت و گفت
×این پسرهرو من میشناسم تا پخش نکنه فیلم رو دست بردار نیست
با صدای جیهوپ که تا الان ساکت بود همه بهش زل زدن
&البته حق هم داره شما بهش تجاوز کردید و بعد هممون بچشو کشتیم حتی شکنجش کردیم درحالی که بی گناه بود
قبل از اینکه کسی چیزی بگه صدای کیم توجهشونو به خودش جلب کرد که خطاب به سئوک و هانول میگفت
٪شما که اینهمه سال باهاش زندگی کردید میدونید چطور میتونیم از اینکار پشیمونش کنیم؟سئوک بدون مکث گفت
○ممکن نیست کوتاه بیاد اون وقتی میخواد کاری بکنه حتما انجامش میده مگر اینکه هرکاری که میگه رو انجام بدید
کیم با ناامیدی دستی به پیشونیش کشید که صدای زنگ گوشیش بلند شد
با دودلی دستشو روی دکمه سبز لغزوند که صدای جیمین که روی اسپیکر بود توی سالن پیچید
+خب؟ چیشد کیم؟
٪چرا اینکارو میکنی؟
صدای خندههای جیمین سوهان روح کیم شده بود
+واسه اینکه...(مکث)...وقتی حرص میخوری جذاب تری
و بعد صدای قهقهه هاش به گوش رسید
+ویدئو قشنگی بود نه؟ دوستش داشتی؟
٪خفه شو
یهو صدای خندههای جیمین قطع شد و صدای جدیش باعث شد کیم کمیمتعجب بشه
+حواست باشه چه کلماتی از دهنت میاد بیرون کیم جائه چون فقط با یه اشارهی من کل خاندانت به فاک میره
کیم با حرص گوشی رو توی دستش فشار داد و چشماشو بست
٪اونکاری که گفتی رو فردا انجام میدیم فقط اون ویدئو رو...
جیمین حرف کیم رو قطع کرد
+باشه باشه فقط تا ساعت ده صبح باید نوتیف پستتون واسم بیاد وگرنه اون کلیپ داخل اینترنت آپلود میشه
و تماس رو قطع کرد(جیمین)
خندهای کردم و به ساعت نگاهی انداختم
+اوه تا سه ساعت دیگه با جهکیونگ قرار دارم و هنوز نشستم با این اسکلای فاقد عقل وقتمو هدر میدمسلاممم بچه.ها نحسی فردا اپ میشه
دیگه حامی پنجشنبه و نحسی جمعه آپ میشه
چون اخرای نحسیه دیگه:)) و لبخندم فردا آپ میشه
مراقب خودتون باشیدددد❤️
YOU ARE READING
حامی(ویکوکمین)
Fanfictionجیمین وقتی تازه پا به نوجوونی گذاشت به دلایلی مجبور به نگهداری دوتا بچه شد و حالا که اون دو آلفا بزرگ شدن جیمین کاملا احساس خوشبختی میکنه. اما وقتی یهویی سر و کله ی خانواده ی هانول و سئوک(همونایی که جیمین بزرگشون کرد)پیدا شد همه چیز بهم ریخت و جیمین...