(جیمین)
با خوشحالی پام رو با ریتم اهنگ روی زمین کوبیدم و بعد چرخی زدم که دستم کشیده شد
+یعنی فاک بهتون که هی دست منو میکشونید
دوباره بدون تقلا خودم رو به اون فردی که از رایحهی محوش میشد فهمید جهکیونگه، سپردم
با خارج شدنمون از عمارت با اعتراض گفتم
+هی بچه کجا میبری منو؟ تازه داشت خوش میگذشت
◇کارشو تموم کردم آپا
با خوشحالی دستمو بردم بالا و کشیده گفتم
+ایول بهت
◇ولی بهتره سریع از اینجا بریم
+از کی شروع کنم بنظرت؟
و خندهای کردم و سوار ماشین شدم؛ جهکیونگ هم درحالی که داشت سوار میشد گفت
◇هروقت دلت خواست
+فردا چطوره؟
چشمکی زد و ماشین رو روشن کرد
◇خیلی دلت میخواد کیم رو سکته بدی؟
با تصور قیافه کیم قهقهه ای زدم و دستامو بهم کوبیدم
+واو عالی میشه
و بعد با نیشخند گفتم
+عالیه که دو دست کت و شلوار گرفتم(فردا صبح)
کت سفیدم رو مرتب کردم و موهای رنگین کمونیم رو با دستم حالت دادم و به شرکت بزرگ کیم زل زدم
+چطوری شرکتِ خودم؟
و با لبخند بزرگی رفتم داخل و بدون توجه به کسی وارد دفتر مدیریت شدم و با حالتِ مسخره ای گفتم
+اوه ببخشید که دیر اومدم
و با حالت نمایشی به ساعتم نگاه کردم
+ده دقیقه تاخیر
و بعد با پوزخند به صورت متعجب کیم و نوههاش و چندتا آدم دیگه که از رایحههاشون مشخص بود آلفا هستن، نگاه کردم و روی یکی از صندلیا لش کردم
+خب ادامه بدید
٪کی به تو اجازه داد بیای داخل؟
متعجب گفتم
+وای جناب کیم کی با دامادش اینجوری حرف میزنه؟
کیم چشماشو بست و بعد با صدای کنترل شده ای گفت
٪چرا اومدی اینجا؟ ؟
لبمو آویزون کردم و گفتم
+ناراحت شدی که اومدم اینجا هاربوجی؟ غصه نخور پیامکت به دستم رسید شب میام عمارتتون...اوه یعنی عمارتمون
و بعد خنده ای کردم که تهیونگ و کوک با عصبانیت اومدن نزدیکم تا منو بیرون کنن اما دستمو آوردم بالا و گفتم
+سی درصد از سهام اینجا برای منه
و بعد مدارک رو درآوردم و به اون آلفاهای متعجب و کمی کلافه نشون دادم که متعجب به کیم نگاه کردن
٪چی توی اون مغزته امگا؟
با لحن حرص دراری گفتم
+بهتر نیست اول جلسهرو تموم کنید؟ بعدا راجبش حرف میزنیم
کیم دستاشو مشت کرد تا کنترلشو از دست نده و بعد شروع کرد و منم وسطاش سعی میکردم ایدههایی که بهتر و برخلاف حرف اون بود رو بدمبعد از یک ساعت که برای من لذت بخش اما برای خاندان کیم عذاب آور بود حالا اون الفاها رفته بودن و ما تنها شده بودیم
٪خب؟
یکی از ابروهامو انداختم بالا
+خب؟
٪من همون چیزایی که گفتی رو میدم بهت خب؟ فقط مدارک رو پس بده و برو
ابرومو بالا انداختم و دستامو بغل کردم
+نوچ هاربوجی، اون آقاعه بود یادته؟ دشمنت، عین سگ کتک خورد تا بیخیال این سهام و پولاش شد
و بعد قهقهه ای زدم و گفتم
+حالا هم پول دارم هم سهام، دیگه چی میخوام از این دنیا؟ هم خودم هم چنگیزم در رفاه کامل به سر میبریم
×تا همچیز رو پس ندی ما ازت جدا نمیشیم
خندهای کردم و دستامو بهم کوبیدم
+جالب بود توله گرگ
و بعد روی میز خم شدم
+ولی یادته قول داده بودم خاندانتون قراره به فاک بره؟
دستامو باز کردم و ادامه دادم
+خاندانتون رو دارم به فاک میدم میبینی؟ یه امگا اینکارو داره میکنه
پوزخندم عمیق تر شد
+پس وقتی میگم جدا میشم ازتون قطعا انجامش میدم ولی خب شما همیشه راه پردردسر رو انتخاب میکنید چون عین الفاهای احمق کله شقید
کیم با عصبانیت داد زد
٪احترامتو حفظ کن امگادستمو روی میز کوبیدم و داد زدم
+چه احترامی کیم؟ همشو از بین بردی تو حتی منو هم از بین بردی میفهمی؟ اینی که ساختید پارک جیمین نیست میفهمی؟ من تبدیل شدم به یه کیم، یه کیم عوضیِ دیگه
و درحالی که از عصبانیت نفس نفس میزدم گفتم
+وقتی منو از بین بردی که به سئوک و هانول گفتی من قاتل پدراشونم، وقتی که اونارو ازم دور کردی، وقتی ذره ذره نابودم کردی توی اون عمارت کوفتیت میفهمی؟ وقتی این نوههای احمقت تیر آخر رو زدن
چشمامو بستم و بعد از مکث کوتاهی گفتم
+کیم جائه همین کسی که خودت ساختیش نابودت میکنه
و بعد از مرتب کردن موهام به سمت در رفتم
+یه اتاقِ خوب واسم آماده میکنی وگرنه خودم دست به کار میشم(شب)
بعد از بوسیدن لپ جهکیونگ خداحافظی کردم و به سمت عمارت کیم پا تند کردم به هرحال من دعوت بودم و خب یکم دیگه حرص دادن کیم که اشکالی نداشت، داشت؟بچهها
جیمین حامی داره کولاک میکنه🤣😔یه حمایت نکنیم از کیم؟ خدایی گناه داره
ولی جیمین نحسی بچم انقدر آقا و خوبه(جیمین دوتا فیکامو شیپ میکنم😔)
لطفا حمایت کنید هرچی کمتر حمایت کنید منم دیر تر میذارم
رسما فقط دوروز بعد از پارت گذاری کامنت میذارید اینم واقعا...البته دیگ خیلیم توقعی ندارم چون منم از اون طرف دیر میذارم جبران میشع😔🤣🤣🤣
#نویسندهیکینهای
YOU ARE READING
حامی(ویکوکمین)
Fanfictionجیمین وقتی تازه پا به نوجوونی گذاشت به دلایلی مجبور به نگهداری دوتا بچه شد و حالا که اون دو آلفا بزرگ شدن جیمین کاملا احساس خوشبختی میکنه. اما وقتی یهویی سر و کله ی خانواده ی هانول و سئوک(همونایی که جیمین بزرگشون کرد)پیدا شد همه چیز بهم ریخت و جیمین...