سلامم آقا به پارتای جنجالی رسیدیم و امیدوارم که فیکام داخل واتپد نپره چون خیلی حساس شدن و هنوز هم واتپد بعضی از فیکا رو حذف میکنه و محتوای فیکای منم داره به اسمات و اینا نزدیک میشه، پس اگرمممم که فیکام داخل واتپد پرید تلگرام هستیم و ممکنه بعد از پریدن فیکام دیگه برنگردم واتپد و داخل تلگرام ادامه بدم
پس اونجارو داشته باشید برای عضو شدن داخل چنل به آیدی تلگرامم پی بدید(poke_r833)با صدای چیزی از خواب بیدار شدم و چشمام رو به زور باز کردم اما با نور که چشمم رو اذیت میکرد سریع چشمم رو بستم اما صدایی توی فضای انباری پیچیده بود باعث شد دوباره با احتیاط چشمامو باز کنم و به صحنهی مقابلم زل بزنم
تهکوک دقیقا رو به روی من همدیگرو خیس میبوسیدن و دستشون رو روی بدن همدیگه میکشیدن با تعجب بهشون زل زدم
دقیقا چرا داشتن اینجوری همدیگرو توی این انباری میبوسیدن؟ وقتی از هم جدا شدن ترسیده چشمامو بستم و از زیر پلکام بهشون نگاه کردم که لباساشون رو درآوردن و فقط با یه باکسر بودن و انگار کاملا تحریک شده بودنتصور میکردم کاری با من ندارن اما وقتی به سمت من اومدن فهمیدم داستان از چه قراره برای همین با ترس چشمامو باز کردم و خواستم فرار کنم اما دست راستم رو به تاج تختی که روش خوابیده بودم بسته بودن مضطرب دستم رو روی دستبند آهنی گذاشتم و سعی کردم بازش کنم اما نمیشد
دست گرم تهیونگ روی سینم نشست و منی که نیم خیز بودن رو با شدت کوبوند روی تخت و قبل از اینکه واکنشی نشون بدم لباسام توی تنم پاره شد
با ترس دستمو روی دستش که روی شکمم بود گذاشتم و با چشمای گرد شدم بهش زل زدم
+چیک..ار میکنید؟تهیونگ بدون توجه به سوالم دستم رو پس زد و خم شد روم و سرشو توی گردنم فرو کرد و گاز محکمی از پوست نازک گردنم گرفت
آخی گفتم و با گریه شروع کردم به تقلا کردن
+ولم کنبدون توجه بهم به کارش ادامه داد با بغض به جونگکوک که با لذت لبشو لیس میزد نگاه کردن اما تا دهنم رو باز کردم که ازش بخوام کمکم کنه تهیونگ گاز محکم تری گرفت و باعث شد دادی بزنم
قلبم تند تند میزد و بدنم سرد شده بود و بخاطر شکنجههای قبلشون بدنم هنوز درد زیادی داشت
با گرفته شدن فکم چشمام رو که از درد بسته بودم رو باز کردم و به چشمای وحشی کوک دادم
_واسه کی کار میکنی پارک؟
با چشمای اشکیم بهش زل زدم و باصدای لرزونی گفتم
+من واسه کسی کار نمیکنم چرا باور نمیکنید؟
با این حرفم چشمای کوک عصبی تر شد و بهم حمله ور شد و درحالی که نقطه به نقطهی بدنم رو گاز میگرفت، ناخنهاش رو روی پوست بدنم میکشید
تهیونگم کمی از روم کنار رفت و تازه تونستم بفهمم که حتی باکسر هم ندارم
ناخداگاه بدنم رو جمع کردم که دست کوک روی کشاله رونم نشست و با فشار ناخنهاش به رونم دوباره پاهام رو از هم فاصله دادبه شدت ترسیده بودم از اینکه نکنه واقعا بهم تجاوز کنن هرچند که دیگه امیدی هم نداشتم که از دست این دوتا آلفا که وحشیانه به جون بدنم افتاده بودن نجات پیدا کنم
حالم از اینکه امگام بهم میخورد، از اینکه بخاطر دوتا آلفای بی لیاقت اومده بودم وسط خاندان بیرحم کیم پشیمون بودم و دلم میخواست میتونستم برم توی خونهی کوچیکم و صبح تا شب کار کنم اما الان توسط دوتا آلفای روانی به فاک نرم
YOU ARE READING
حامی(ویکوکمین)
Fanfictionجیمین وقتی تازه پا به نوجوونی گذاشت به دلایلی مجبور به نگهداری دوتا بچه شد و حالا که اون دو آلفا بزرگ شدن جیمین کاملا احساس خوشبختی میکنه. اما وقتی یهویی سر و کله ی خانواده ی هانول و سئوک(همونایی که جیمین بزرگشون کرد)پیدا شد همه چیز بهم ریخت و جیمین...