توی خلسه بودم اما با کاری که کردن ناخداگاه چشمام گرد شد و داد زدم
+کونتونو بچسبید و فرار کنید چون با دمپایی ابریم کبودتون میکنم
اما بدون اینکه تکون بخورن از جاشون به بوسیدن گردنم ادامه دادن بخاطر حس عجیبی که داشتم گفتم
+ش..شت جناب کیمجناب کیم
با صدای داد و بیدادم هردوشون ازم جدا شدن و بعد از پوزخندی که زدن بدون هیچ حرفی اتاقم رو ترککردن
به سمت در رفتم و قفلش کردم و بعد خودمو روی تخت انداختم و نفس عمیقی کشیدم
بدنم انگار خیلی آروم شده بود و حس میکردم در آغوش گرفته شدم(بخاطر رایحهی گرم و قویه ویکوک)
نفهمیدم چیشد که چشمام گرمشد و به خواب فرو رفتم
(از زبان راوی)
به دستور کیم تمام خاندان باید به سالن میومدن
لانا با استرس دستی به لباسش کشید و به طرف سالن راه افتاد میدانست دقایقی را میتواند با جائه تنها باشد
وقتی وارد سالن شد نگاهش را چرخاند که کیم را درحالی که با وقار روی صندلی ای نشسته بود دید، سعی کرد طبق گفتههایجیمین بدون اینکه توجهی به جائه داشته باشد روی صندلی رو به رویش بنشیند
€سلام جناب کیم
کیم با دیدن همسر سابقش به زمانی فکر کرد که در بالکن بهجای خواندن کتاب تمام مدت به او و زیبایی هایش زل زده بود
٪سلام
کیم در دلش زیبایی لانا را تحسین کرد، به راستی قبلا هم همینقدر زیبا بود؟ چطور چشمانش ندیده بود
با صدای در به خودش آمد و فهمید تمام مدت به لانا زل زده، خونسرد نگاهش را از صورت خجالت زدهی لانا گرفت و با صدای بلندی گفت
٪بیاید داخل
به ترتیب فرزندان و نوههایش وارد شدن لبخند کوچکی روی لبش جا خوش کرد اما با دیدن سئوک و هانول لبخندش خشک شد چرا حس میکرد دلش برای یورام و یوجین تنگ شده؟ مگر به او دلتنگی را یاد داده بودند؟ اصلا کیم جائه هم احساسی، بجز احساس خشم و بیتفاوتی را بلد بود؟
٪همه به درخواست شما در اینجا جمع شدیم از پسر بزرگم دویون میخوام که دلیل اینکه خواستید اینجا جمع بشید رو بهم بگه
دویون که انگار عصبانی بود گفت
'پدر، پارک جیمین مارو رسما بازیچهی خودش کرده چرا اونرو از عمارت بیرون نمیکنید؟
انگار همه همین نظر را داشتند چون اخم مهمان صورتشان شد
٪مطمئن باشید من دلایل خودم رو دارم که به زودی متوجه میشید بعد از اون پارک رو جلوی چشم همتون شکنجه میکنم
لرزش دست سئوک و هانول چیزی نبود که همه ببینند میخواستند اعتراض کنند اما جرعتش را داشتند؟ هرگز...
اما صدای بلند لانا باعث شد همه متعجب شوند
€هیچکس حق نداره اون بچهرو اذیت کنه حتی تو کیم
و با خشم سالن را ترک کرد
رز هم به تبعيت از مادربزرگش بدون توجه به کیم به دنبال لانا رفت
کیم که انگار از حرکت لانا خوشش نیامده بود از سالن را ترک کرد و به سمت اتاق لانا راه افتاد
وقتی به اتاق رسید در را باز کرد که لانا را دید اما پارچهی حریر سبزی که قبلا روی شانههایش بود حال روی زمین افتاده بود و بدن بینقصش را به نمایش میگذاشت...چگونه هنوز بدنش زیبا و پرستیدنی بودلباس لانا اما درنظر بگیرید که یه پارچه حریر رنگ سبزم روی شونش میفته که از بدنش چیزی معلوم نباشه:>
با بهت در را پشت سرش بست و به بدن لانا زل زد
٪هنوز هیکل لاغر و باریکی داری
لانا که از ورود ناگهانی کیم ترسیده بود قدمی به عقب گذاشت اما با حرفی که شنید پوزخندی روی لبانش نشست
€اما تا جایی که یادمه میگفتی چاقم..نه؟
کیم بدون توجه به سخن نیشدار همسر سابقش با قدمهای بلند خودش را به او رساند و دستش را روی شکم لخت لانا کشید
٪با دیدن من پروانههای آبی اینجا پرواز میکردن نه؟
لانا با بهت به چشمان جائه نگاه کرد
€ت..تو
کیم دستش را نوازشوار روی شکم لانا کشید و گفت
٪خوندمش...همشو
و بعد دستش را روی موهای کوتاه لانا کشید و گفت
٪هنوزم دوستم داری؟
لانا دست جائه را پس زد و بیتوجه به قلب بیجنبه اش گفت
€معلومه که نه
کیم پوزخندی زد و لانا را به آرامی رو تخت هول داد وروی او خم شد
٪قلبت...داره تند میتپه
لانا با چشم های اشکی گفت
€و...ولم کن
اما کیم دلش میخواست دوباره طعم لبهای درشت همسر سابقش را بچشد
پس بدون توجه به تقلاهای لانا لبهایش را روی لبهای او کوبیداول از همه سلام
خب دوم اینکه آقا من فردا احتمالا فیکام ان پابلیش کنم چون انگار فیکارو حذف میکنن
اما خب متوقف نمیشن و حتما بعد یه هفته یا زودتر فیکارو برمیگردونم و پارتای جدید رو توی این هفته ای که فیکام ان پابلیشن توی چنل تلگرامم آپ میکنم
https://t.me/fictionmeاین لینکشه و البته اگر
fictionme
رو سرچ کنید براتون چنل بالا میاد
اگر که نتونستید پیدا کنید به آیدیم که با آیدیه واتپدم یکیه و این
Poke_r833
هست پیام بدید:>
سئوک هانول چقدر تلاش میکنن برای چیمی خب فحش به اینا آزاده و اینکه یکمم لانا و جائه ببینیممم؛> راستی توی کره سن بالاهاشون جذاب تر از جووناشونه پس شل کنید و نگید واه واه چرا اینا پیرن اما انقدد جوون بازی درمیارن🤣
پارت جدید رو میتونید توی تلگرام بخونید فردا فردام آنپابلیش میشن اما هم این پارت هم پارتای جدید توی چنلشم هستتت
YOU ARE READING
حامی(ویکوکمین)
Fanfictionجیمین وقتی تازه پا به نوجوونی گذاشت به دلایلی مجبور به نگهداری دوتا بچه شد و حالا که اون دو آلفا بزرگ شدن جیمین کاملا احساس خوشبختی میکنه. اما وقتی یهویی سر و کله ی خانواده ی هانول و سئوک(همونایی که جیمین بزرگشون کرد)پیدا شد همه چیز بهم ریخت و جیمین...