اگر هم حوصله ام نشد شاید خودم را همان دور و برها چال کنم ؛
چرا که دیگر نه اصراری به زندگی دارم ، نه اصراری به مرگ ...با شنیدن جریان دلش بیشتر به حال دخترک سوخت .
آن دختر با ایمان را مانند فرزند نداشته اش دوست داشت ... گرفتاری در چنین وضعیتی را حقش نمیدانست : ازتون میخوام ناامید نشید بانو !از حرف های امیدوار کننده ی کدین خسته بود ...
گوش هایش به هیچ عنوان تمایلی به شنیدن امیدهای واهی و تکراری مَرد نداشت : هرچیزی که میخواین بگین تکرار مکرراته !
اینجا پایان راه ماست !
ما به راحتی کشور با عزتمون رو تسلیم اونا کردیم .با بغض پوزخند زد : به امید اینکه خدایان نجاتمون بِدَن مثل کبک سرمون رو زیر برف بردیم و نفهمیدیم کِی به تاراج بُرده شدیم !
خدایان پل رسیدن ما به رستگاری نشدن انگار که ...
انگار ...کدین برای جلوگیری از کفر ورزی دخترک در کلامش پرید : میدونم عصبانی هستی ...
من شما رو مثل دختر خودم دوست دارم و حالا هم بدون در نظر گرفتن موقعیت ها شما رو دخترم خطاب می کنم ...
نمیخوام غلیان احساساتت باعث بشن لب به کفر باز کنی دخترم !واقعاً هیچ توانی برای شنیدن نداشت : من هم شما رو مثل پدرم دیدم .
اما اگه ما اشتباه کرده باشیم و حق با معبودِ پدرم باشه ؟!مَردِ پیر می ترسد از کفر شنیدن : لطفاً ادامه ندید بانو ... چیزی نگید که خشم خدایان گریبان گیرمون بشه !
کامیلا شانه بالا انداخت و خسته نالید : چه خشمی بدتر از این وضعیت ؟!
واضحاً هادان ، پسرش و اسکدا قدرت اول کشورِ من هستن و من در برابر اونا هیچ چیزی در چنته ندارم !
ما اصلاً توانایی مقابله با اونا رو نداریم ... نه من ، نه مَردمم و نه تو !
من با دست های خودم کشورم رو نابود کردم !کدین با وعده گفت : این پایان ماجرا نیست !
خدایان ما رو رها نکردن ... من برای همین اینجام بانوی من !کامیلا پرسشگرانه نگاهش کرد .
چشمان کدین برق میزد وقتی از نقشه هایش می گفت : معبدی که در حال ساخته شدنه عرصه ی ظهور و قدرت ما میشه !
مردم متعصب ما نمیتونن چنین ظلمی رو تحمل کنن ... اونا فقط نیاز به یک رهبر دارن تا رگ تعصب و وطن خواهی شون باد کنه و اونها مثل یک مشت با هم متحد کنه !کدین به دخترکی که با شک و تردید به او گوش می داد لبخندی دل گرم کننده زد : سیلورند خواستگاه تلفیق دو نژاد اصیل رومیها و سامی هاست !
هیچ قدرتی توان مقابله با این مردم رو نداره !
فقط باید معبد برای همگان مورد تائید قرار بگیره و خدایان باری دیگر ما رو به جلو هدایت کنن !
![](https://img.wattpad.com/cover/350071834-288-k252677.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Come Back God's
Fiksi Penggemarآن پیر عفریت قدم به قدم داشت نزدیک تر میشد : نه تو و نه هیچکس دیگه ای نمیتونه خدایان رو نابود کنه ! با قهقهه گفت : اونا دارن برمیگردن ... دارن میان سراغ تو و زین ... به زودی تاوان بزرگی پس میدین و قربانی هایی که مانعش شدین رو میگیرن ! حرف زن رعش...