برای خوب شدن حالمان نیازمند یک دوست داشتن هستیم که بیاید ، بچسبد و ولمان نکند ...
دو هفته بعد ...
کشتی ها یک به یک در ساحل پهلو میگرفتند ...
عده ای آذوقه ها را از کشتی ها به قایق های کوچک انتقال می دادند تا آنها را به خشکی بیاورند .
عده ای هم اطراف را بررسی میکردند تا مکان مناسبی برای برپایی چادر ها پیدا کنند .
شاه و مشاورش همراه هم از قایق کوچک خارج شدند .
و تا برپایی چادر شاهنشاه ، تصمیم گرفتند کمی قدم بزنند .چند قدم که پیش رفت ، خم شد و مُشتی ماسه برداشت : آب و هوای این منطقه عالیه ، اما حیف که اکثر زمین هاش شنزار و شوره زارن !
لیام به دو مورد از مزایای سیلورمین اشاره کرد : در عوض اسکله ی عریض و توسعه یافته اش مکان مناسبی برای پهلوگیری کشتی هاست !
و از نظر صید و صیادی و فعالیت های تجاریِ بین ملت ها ، بهترین موقعیتِ راهبردی رو داره !زین به تائید سر تکان داد : اگه در کنار اینا زمینی حاصل خیز داشت ، شهر مناسبی بود برای انتخابش به عنوان پایتخت !
لیام یک تای ابرو را داد بالا و از سر شانه به شاه نگاه کرد : قصد داری پایتخت رو منتقل کنی ؟
لبخند کمرنگی زد : دیگه دوره ی حکومت من سر اومده ...
تصمیمش با جانشینمه !لیام با تعجب به مَرد مو نقره ایِ جوان گفت : گذشته ؟!!
برای شاه جوان هنوز زوده بخوان به پایین اومدن از تخت پادشاهی فکر کنن !زین با لحنی سرشار از معنا گفت : ترجیح میدم مابقی عمرم رو روی تخت خودمون بشینم !
لیام با این حرف به خنده افتاد و زین گفت : چرا میخندی ؟!
با خنده گفت : بابت خندیدنم بهتون جواب پس نمیدم سرورم !
به کارشناسیِ زمین و آب و هوا ادامه بدید !زین با لبخند و منظور نگاهش کرد : ببین خودت نمیذاری من روی بحث تمرکز کنم !
حالا دستور میدم جواب بدی ، چرا میخندی ؟لیام هر دو ابرویش را بالا کشید و با لبخندی خاص گفت : اگه اطاعت نکنم به سربازانتون دستور میدین معشوقه اتونو توی دریا بندازن ؟
زین با خیرگی به آن لب های زیبای منحنی چشم دوخت : تو حیفی که خوراک ماهیا بشی ... تنبیه های بهتری هم هست !
لیام : تنبیهی که در ملع عام قابل اجرا نباشه اساساً رسمی نیست !
زین مثل خود لیام با لبخند گفت : چه کسی اساسش رو تعیین میکنه ؟!
من یا تو ؟!لیام : یه قانون این وسط هست !
زین سرش را بالا و پایین کرد : بله ... قانون امر پادشاه !
KAMU SEDANG MEMBACA
Come Back God's
Fiksi Penggemarآن پیر عفریت قدم به قدم داشت نزدیک تر میشد : نه تو و نه هیچکس دیگه ای نمیتونه خدایان رو نابود کنه ! با قهقهه گفت : اونا دارن برمیگردن ... دارن میان سراغ تو و زین ... به زودی تاوان بزرگی پس میدین و قربانی هایی که مانعش شدین رو میگیرن ! حرف زن رعش...