EP:10

966 135 88
                                    

دوهفته‌ای از کار توی شرکت می‌گذشت توی این دو هفته جیمین سعی کرده بود تا جای ممکن طبق نظر و خواسته تهیونگ عمل کنه و نتیجه‌اش رو گرفته بود تهیونگ باهاش صمیمی‌تر شده بود و فضای خشک و راکد بینشون یکم نرم تر شده بود، در رابطه با خیلی چیزا دیگه براش سخت‌گیری نمی‌کرد درسته زورگو و جدی بود ولی باز در مواردی مراعات آزادی جیمینو میکرد، چیزی که جیمینو می‌ترسوند کشش محسوسی بود که به تهیونگ پیدا کرده بود از حسودی کردناش به کارمندای تهیونگ گرفته تا بو کردن پنهانی عطر تلخ تهیونگ و از همه خجالت آورتر تصور شب هات با تهیونگ در رویاهاش بود واقعا دیگه نمی‌دونست چطوری این احساس تازه به وجود آمدش رو کنترل کنه تا کاری دستش نده.

توی اتاق کوک نشسته بود تا یکم با بازی جدیدی که دانلود کرده بود سرگرم شه اگه جای خودش بود تهیونگ از دوربین چکش می‌کرد و خیلی زود متوجه می‌شد و کلی کار سرش می‌ریخت و احتمالاً توبیخشم می‌کرد:

_تو هم امروز هستی؟

همونجور که بازی می‌کرد لب زد:

_کجا؟

_بعد از ساعت کاری شرکت... البته یکم زودتر ما دورهمی داریم با اعضای سابق پروژه که دوستای خوبیم هستیم آقا بهت نگفته بیای؟

شاخک های هشدار جیمین که فعال شده بود گوشی را کنار گذاشت و نشست رو مبل:

_ نه به من چیزی نگفته حتماً نمی‌خواد بیام دیگه

لب و لوچشو آویزون کرد:

_تو منشی کوچولوی خودمی پس خودم می‌برمت

_زور نزن تا اون غول جذاب نخواد مگه می‌تونی منو ببری

کوک یه ابروشو بالا داد:
دستت درد نکنه یعنی میگی من خر کیم دیگه

جیمین که می‌خواست دوباره کوک را اذیت کنه سرشو پایین انداخت:

_حالا

_چی؟الان داری تایید می‌کنی که من خرم؟

_ وا مگه خر چشه

کوک عصبی سمت جیمین هجوم برد که جیمین زود جاخالی داد و پشت کاناپه بزرگ اتاق پناه گرفت :

_اگه خر چیز خوبیه پس لبای تو هم شبیه کون مرغه

جیمین با شنیدن این حرف کوسن رو برداشت و سمت کوک پرت کرد:

_ عوضی بدبخت الان همه هزار جور عمل می‌کنند که لبشون شبیه لبای من بشه

به تبعیت از جیمین خودکار تو دستشو سمت جیمین پرت کرد جیمین سرشو دزدید و خودکار درست وسط سینه تهیونگ که همون لحظه درو باز کرده بود خورد.

هر دو با دیدن تهیونگ تو چهارچوب در که با اخمای گره خورده داشت بهشون نگاه می‌کرد سلانه سلانه کنار هم ایستادند:

_تو نباید الان سر کارت باشی؟

جیمین که از تهیونگ اخمالو حسابی ترسیده بود با تته پته خواست از خودش دفاع کنه:

Fake Marriage:ازدواج سوریOù les histoires vivent. Découvrez maintenant