EP:18

1.1K 140 166
                                    

لباشو روی لبای همسرش گذاشت و چشاشو بست نیازی نبود کاری انجام بده همین اتصال کوچیک لباشون آرامش خاصی رو بهشون تزریق میکرد.

تهیونگ لباشو از هم فاصله داد که لبای درشت امگا بین لباش قرار گرفت و گاز ریزی ازش گرفت همونجور که لب پایین پسر بین دندونش بود توی چشم به هم زدن جاشو با امگای ریز جثه تو بغلش عوض کرد و بوسه آرومشون رو عمیق‌تر کرد.

به ترتیب تاج لبای امگا رو می‌مکید و هرازگاهی گاز ریزی بهشون می‌زد و از طعم توت فرنگی بالم لبی که توی دهنش می‌پیچید لذت می‌برد؛ در مقابل جیمین عملاً نمی‌تونست جواب مکیده شدن لباشو بده و فقط از بازی که تهیونگ با لباش راه انداخته بود لذت می‌برد و ناله‌های ریزی از بین لباش فرار میکرد.

با صدای پوپ مانندی از هم جدا شدن و پیشونیی‌هاشونو به هم تکیه دادن پسر کوچکتر نمی‌دونست چیو واسه نگاه کردن انتخاب کنه، چشاش مدام بین اعضای صورت مرد می‌چرخید از چشای درشت پسر گرفته تا حتی خال کوچیک روی لبش؛ سرشو جلو برد و بوسه کوچیکی روی خاله نوک دماغ مرد گذاشت:

_ته؟

_ته چیه؟ اسممو چرا می‌شکنی؟

_اینطوری راحت ترم

_ایل نام بفهمه اسم نوه‌اشو که از قضا اسم پدرشم هست نصف و نیمه میگی ممکنه دوباره تبعیدت کنه

همونطور که دستاشو دور گردن مرد حلقه می‌کرد گفت:

_به چپم

_مودب باش جیمین

_چرا انقدر سنگینیییی؟ دردم اومد

_هنوز هیچی نشده دردت اومد

_وزنتو نمی‌تونم تحمل کنم

مرد ازش فاصله گرفت و تمام وزنشو رو زانوهاش انداخت:

_چیزای دیگه رو چطوری می‌خوای تحمل کنی؟

با سکوت جیمین دوباره روش قرار گرفت و چونه پسر رو سمت خودش چرخوند:

_جواب منو بده

امگا خجالت زده دست پسر و پس زد و خواست بلند بشه:

_برو کنار الان که یادم میاد من باهات قهر بودم

تهیونگ از شونه‌اش گرفت و دوباره سر جاش برگردوند:

_نه دیگه فرصت فرارت قبلاً سوخته پسر

و بلافاصله بوسه عمیقی رو دوباره شروع کرد با چند ضربه به دندون امگا خواسته شو بهش فهموند و با اجازه اون پسر کوچولو این دفعه زبونش بود که جای جای دهن کوچیک پسر رو کشف میکرد.

با قرار گرفتن دست‌های تهیونگ روی بند حوله آبی رنگ پسر ناخودآگاه بدنشو منقبض کرد و توی خودش جمع شد.

با کم آوردن اکسیژن و سوزش سینه‌هاشون با صدای شهوت انگیزی از هم جدا شدند؛تهیونگ رشته بزاقی که بین لباشون متصل بود رو با شستش پاک کرد و بوسه دیگه‌ای روی لبای باز امگا گذاشت همونجور که به چشای خمار پسر نگاه می‌کرد گره کمربند حوله رو باز کرد و از هم فاصله داد تا بدن بلوری و ظریفش رو ببینه ؛جیمین با خجالت از موقعیتی که توش قرار داشت دستاشو رو صورتش گذاشت و بدنشو زیر بدن تنومند همسرش منقبض‌تر کرد که تهیونگ دستای امگا رو از رو صورتش برداشت و روی هر کدومشون بوسه‌ای کاشت:

Fake Marriage:ازدواج سوریTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon