ووت دادن شما باعث ادامه پیداکردن داستان میشه؛ پس حمایتتون رو دریغ نکنید!
~•"حتی اگر بخوام تنت رو به دست من بسپری؟"
صدای بم کیم با ملایمت توی گوشهاش پیچید و لرزی خفیف به جونش انداخت. گونههاش بلافاصله با گرد شرم سرخ شد و خجالت وادارش کرد سر به پایین بندازه.
بزاقش رو بهسختی فرو برد و انگشتهاش رو بهم گره زد. لبخندی شیرین به طعم آبنبات روی لبهاش شکل گرفت و احساس خوشی زیر دلش پیچید.
نمیدونست چطور باید به سوال مرد جواب بده.
یعنی مرد از بدنش خوشش میاومد؟
دوست داشت لمسش کنه؟
چرا این احساس رو دوست داشت؟
نفس بیصدایی کشید و سعی کرد واژهها رو کنار هم ردیف کنه. میترسید با این سکوت کوتاه مدتش، کیم تهیونگ پشیمون بشه از سوالش و حرفش رو پس بگیره.
لبهاش رو با زبون خیس کرد و بدون اینکه نگاهاش رو از انگشتهاش بگیره، جواب داد:"برای من فرقی نداره خواستهی شما چی هست. همونطور که گفتم هرچیزی که بخواید قبول میکنم، حتی اگر خواستار جونم باشید همین الان تقدیمتون میکنم. جسمم که چیزی نیست."
کیم تهیونگ با شنیدن حرفهای پسر ابروهاش رو با حالتی تفکرآمیز بالا فرستاد و لبخندی کمرنگ کنج لبهاش نشوند.
بهآرومی روی مبل راحتی نزدیک پسر شد و با انگشت اشاره، چونهی بادیگارد جوان رو بالا آورد و نگاههاشون رو بهم گره زد.
با دست دیگه، تارهای سیاهرنگ ریخته شده روی پیشونیش رو کنار زد و بوسهای سبک روی موهاش نشوند."وفاداری تو برای من قابل تحسین و ارزشمنده؛ اما سوال من رو مبهم جواب دادی. حاضری تنت رو به من بسپری؟"
پسر جوان با گونههایی سرخ از شرم باز هم خواست نگاهاش رو مخفی کنه که دست مرد زیر چونهاس مانع شد.
"بله."
جواب کوتاهی بود، اما لبخند رو به لبهای خشک کیم تهیونگ هدیه داد. مرد بزرگتر فاصلهی صورتهاشون رو به صفر رسوند و لبهاش رو روی یاقوتهای سرخ جونگکوک گذاشت.
پسر جوان خشکشده به چشمهای بستهی مرد نگاه میکرد و نمیدونست چه واکنشی نشون بده، فقط احساس میکرد هرلحظه ممکنه قلبش سینهاش رو بشکافه و روی زمین بیفته.
چرا کیم تهیونگ اینقدر بیرحمانه با قلب بیجنبهاش رفتار میکرد؟
یعنی مرد نمیدونست تحمل این مهربونیهای ناگهانیاش رو نداره؟
بیاختیار چنگی به شلوار سیاه توی تنش زد و فشاری به پارچهی زیر دستش وارد کرد. تا لحظهای که مرد لبهاشون رو از هم جدا کنه، مثل یک مجسمه ثابت ایستاده بود.
احساس میکرد با این حرکت نابالغانه تبدیل به یک احمق شده.
مرد بالاخره دست از مکیدن لبهاش برداشت و عقب کشید. با عقبرفتن تهیونگ انگار روح از تنش جدا شد و قلبش توی سینهاش فرو ریخت.
نکنه کیم تهیونگ دیگه نگاهاش نکنه!
کیم با چشمهای کشیدهاش نگاهای هوسانگیز به لبهاش انداخت و با انگشت شست خیسی لبهاش رو پاک کرد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Mine
Diversosقدرت و ثروت عظیم امپراتوری کیم گوش دنیای تاریک رو پر کرده بود جوری که شایعههای قدرت این خانواده به گوش مردم عادی هم رسیده بود. خاندانی که توی اوج ایستاده و از بالا به همه نگاه میکنه، به طرز عجیبی متوجه میشه همپیمانهاش دارن عهد شکنی میکنن و دست...