i feel Red

493 103 133
                                    


Part 28
شروع صبح فردا برای همشون شلوغ بود.
پسرها باید تمرین میکردن و جیمین دیرتر به محل کنسرت میرفت، بنابراین تدارکات سورپرایز با اون بود.

چند روز قبل یه گروه برای سورپرایز تولد جونگکوک زده بودن. هرچند جین اعتقاد داشت اگر تو همون گروه قبلی هم برنامه ریزی کنن مشکلی پیش نمیاد، چون مکنه شون تا ماه بعد هم به اون گروه سر نمیزنه.

با اینکه میشد کارها رو مثل همیشه به یکی از استف ها سپرد، جیمین همه رو به عهده گرفت.
صبح زود بعد از اینکه یه بغل دلگرمی به تهیونگ داد، با هوسوک ویدیوکال گرفت.

خوشبختانه یکشنبه بود و با اینکه هوسوک به صبح زود بودن تماس غر زد اما به دونسنگش گوش داد
+جیمینا حالا نری یه کیک باطرح قلب آتشین بخری و آبروی خودتو ببری.

جیمین دهن کجی ای کرد
_مگه من توام هیونگ، یادت نیست واسه تولد نونا عکستونو دادی زدن رو کیک؟ بعدم اصرار داشتی قسمت لبای نونا رو بخوری؟ واسه همین کارات باهات کات کرد.

هوسوک با یادآوری اون خاطره چشم غره ای به جیمین رفت
+بهتر از توعه که دیک من نصیبت شد.

با عوضی بازی گفت
_آره کوچیکترین قسمت کیک به من رسید.

هوسوک انگشت فاکشو به دوربین نشون داد
+همونم واسه دهنت گنده ست.

جیمین حرفو عوض کرد
_ میخوام بهش بالم لب آلبالویی بدم، همون مارکی که خودم استفاده میکنم، بده؟

هیونگش همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت، سرشو تکون داد
+معلومه که خوب نیست اوسکول، اصلا قیمتش ۵ دلار هست؟

جیمین شاکی شد
_یا هیونگ ۲۰ دلار پولشو میدم، مارکه ها! بعدشم برای اون که مهم نیست من هرچی هم بخرم بهترشو داره، باید یه چیزی بهش بدم که ارزش مالی نداشته باشه.

هوسوک نیشخند زد
+خب بهش کون بده.

پوکر‌نگاهش کرد
_میشه دو دقیقه جدی باشی؟ استرس دارم واقعا. امشب تولدشه و من هنوز کادو ندارم. چرا میگی بالم لب بده؟ من روش حساب کرده بودم.

هوسوک یکم فکر کرد و بعد با تردید فکرشو به زبون آورد
+میخوام یه پیشنهادی بدم ولی مطمئن نیستم.

با دیدن قیافه ی مشتاق جیمین ادامه داد
+یادته برای آهنگ سولوی پارسالش یه رقص طراحی کرده بودی؟

جیمین اول با اخم سر تکون داد و بعد چند ثانیه اخم هاش باز شد
_یعنی...تو میگی...براش برقصم؟

هوسوک تایید کرد
+به نظرت یه کوریوگرافی اختصاصی با آهنگ اختصاصی خودش خوب نمیشه؟

جیمین با شک گفت
_ولی هیونگ اون یه چیز همینجوری بود و من فقط جلوی تو اجراش کردم. اصلا مطمئن نیستم هنوز بدنم نرم باشه.

I feel blueWhere stories live. Discover now