تهیونگ با فشردن جیمین جواب جونگکوک رو داد
+معلومه که ذوق زده ام، حس میکنم با بغل دستی مدرسه م قراره بریم اردو.
جیمین که هنوز از چرخی که تو بغل تهیونگ خورده بود سرش گیج می رفت دیگه تحمل نکرد و خواست همونجا رو زمین بشینه که تهیونگ زودتر دستش رو کشید و روی کاناپه کنار خودش نشوند. از اونجایی که هیچ عکس العملی از جیمین ندیده بود، ذوق صداش کم شد
+جیمینا، جونگکوکی کار خوبی کرده دیگه؟ توکه ناراحت نیستی قراره با ما بیای؟
جیمین به جای تهیونگ به جونگکوکی که با مظلومیت و پرسش نگاهش می کرد خیره شد و به سختی دهن باز کرد
-بچه نشو تهیونگ، من فقط اونقدری خوشحالم که هنوز فکر نمیکنم واقعی باشه.
جونگکوک با شنیدن این حرف چشم هاش با رضایت درخشید و اون هم روی صندلی نشست. چشمش به ظرف غذای نیمه خورده افتاد
+ هیونگ مگه خاله اومده خونت؟
تهیونگ چشمی چرخوند
+یعنی مامان من انقدر بی سلیقه ست؟ کار جیمینه.
جیمین انگار نه انگار که تا دو دقیقه پیش غش میکرد، چشم غره ای بهش رفت، یکم خودش رو جلو کشید و ظرف غذاش رو مقابل جونگکوک گذاشت
-خوبه تا نیم ساعت پیش سر یه تیکه ش منو میفروختی.
چاپستیک یکبار مصرف دیگه ای برداشت و از روکشش جدا کرد.
-یکم ازش بخور، برخلاف قیافه ش طعمش بد نیست.
جونگکوک چاپستیک ها رو از دست جیمین گرفت
+هیونگ خودت سیر شدی؟
جیمین سرشو تکون داد
-آره من سیرم. فقط به خوردن ادامه می دادم که سهمم رو تهیونگ نخوره.
جونگکوک یک تیکه برداشت و داخل دهانش برد، با جویدنش اخم بانمکی کرد، جیمین معنای این اخمو می دونست و قلبش از اینکه جونگکوکی از غذایی که اون آماده کرده خوشش اومده مالامال خوشی شد.
با تکون تکون دادن دست تهیونگ جلوی صورتش به خودش اومد
+جیمینا، رفتی تو هپروت؟ مرتیکه با من که سر یه تیکه هم کوتاه نیومدی، حالا جوری به جونگکوک نگاه می کنی انگار اولین بار به بچه ت غذا دادی.
جیمین همچنان نگاهش نمی کرد، و به خوردن بانمک جونگکوک خیره بود. چطوری بود که حتی غذا خوردنش هم براش جذاب بود؟ حاضر بود بشینه و غذا خوردنشو ساعت ها تماشا کنه.
STAI LEGGENDO
I feel blue
Storie d'amoreکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...