اتاق فرار تو حومه ی شهر قرار داشت. دوستای جونگکوک چندوقت قبل اینجا رو بهش معرفی کرده بودن و جونگکوکم به هیونگاش گفته بود.
جیمین زیاد دلش نمیخواست بره اتاق فرار، میدونست هوسوک هم میترسه ولی در کمال تعجب هیونگش مخالفت نکرده بود.
تهیونگ هم زیر گوشش خوند که اگه اینجا بیای این آخرهفته هیونگت وقتش رو به جای هرا با تو میگذرونه و در نهایت جیمین قبول کرده بود. البته قطعا اشتیاق به دیدن و وقت گذروندن با جونگکوک هم بیتاثیر نبود. فقط امیدوار بود زیاد نترسه و آبروی خودشو پیش اون پسر نبره.
با پیشنهاد تهیونگ، هوسوک و جیمین با ماشین اون میرفتن. بقیه اعضاهم هرکدوم با ماشین خودشون میاومدن.
مسیر به لطف آخرهفته بودن زیاد شلوغ نبود و تا کمتر از 45 دقیقه به ساختمان رسیدن و توی جاده ی خاکی کنار ماشین بقیه، پارک کردند.
از اونجایی که جیمین یکم دیر آماده شده بود( از روی استرس و هیجان چندباری لباس عوض کرده بود و برای دیدن جونگکوک تیپ زده بود). اونا نفرات آخری بودن که رسیده بودن و جین تقریبا 10 باری با تهیونگ تماس گرفته بود و غر زده بود.
ساختمان یک خانه ی قدیمی دو طبقه بود که معماریش کاملا قدیمی و فرسوده به نظر میرسید. درختای قدیمی و تنومندی دور تا دورش رو گرفته بودند. هوسوک با هیجان از ماشین پیاده شد و با گوشیش از نمای بیرونی ساختمون عکس گرفت.
جیمین با حالت زاری رو به تهیونگ کرد
-مرض داشتی با این پیشنهادت، ساختمونو نگاه کن...داخلش حداقل سه نسل جن زاد و ولد کردن!
تهیونگ شونه ای بالا انداخت
+منکه گفتم پیشنهاد جونگکوکه، اگه انقدر می ترسی خب نیا تو.
هوسوک از بیرون صداشون کرد. جیمین نگاه چپ چپی بهش انداخت
_نیام تو که همه بهم بخندن؟
بعد بلندتر داد زد
_اومدیم هیونگ.
با تهیونگ از ماشین پیاده شدن. داخل ساختمون برخلاف بیرونش بازسازی شده بود و یه سالن انتظار کوچک تعبیه شده بود و یه دست مبل راحتی به همراه یخچال کوچیکی که داخلش آب و نوشیدنیهای ساده بود برای راحتی مراجعه کنندهها قرار داشت.
با ورودشون جین که درحال معرکه گرفتن بود صحبتش رو قطع کرد.
+یا، چرا انقدر دیر رسیدی کیم تهیونگ؟ مگه ما مسخرهی توایم؟
تهیونگ از سر خودش باز کرد
+تقصیر جیمینه. نیم ساعت تو ماشین منتظرش بودم.
جیمین با سر پایین افتاده به جین دست داد
-متاسفم هیونگ.
بعد با لبخند شیرینی ادامه داد:
YOU ARE READING
I feel blue
Romanceکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...