I feel navy

382 98 76
                                    

تهیونگ نزدیک تر شد، دهنش بوی مخلوطی از الکل و سیگار میداد. چشم هاشو بست و لب هاش رو به لب های پسر شوکه شده چسبوند.

جیمین با هول عقب کشید و ناخودآگاه چشم هاشو به جونگکوکی که توی تاریکی با جین هیونگش می رقصید دوخت.

آسوده نفسش رو بیرون داد، پسر اصلا حواسش نبود.

تهیونگ لبخند معنی داری زد

+تو حتی بوسه ی ساده ی من رو هم تو مستی تحمل نکردی!

نگاهی به وسط سالن انداخت

+من خیلی وقته رد نگاهات رو میگیرم جیمین...

جیمین شرمزده سرش رو پایین انداخت و تهیونگ ادامه داد

+توام مثل سارا...چه فرقی میکنی؟ اون منو به خاطر پولم میخواست، تو منو به خاطر رفیقم.

جیمین با ضعف لب زد

- ببخش.

تهیونگ از جاش بلند شد، گوشیش رو از روی میز برداشت

+انقدری دوستت دارم که از قبل بخشیدمت!

بعد از سالن خارج شد.

جیمین دست هاشو توی موهاش برد و کف سرش رو چنگ زد. تهیونگ میگفت بخشیدتش ولی نگاه ناامیدش باعث میشد که جیمین خودش نتونه خودش رو ببخشه! حالا پسر فکر میکرد تمام نزدیک شدن هاشون دلیل دیگه ای داشته.

تو گیر و دار عذاب وجدانش نفهمید که یونگی صندلی تهیونگو اشغال کرده، با دیدن یهویش هینی کشید

-هیونگ ترسوندیم!

یونگی بی اهمیت گلس توی دستش رو، روی میز گذاشت و بیشتر سمت پسر خم شد

+جیمینا اصولا من دخالت کردن تو زندگی مردم رو دوست ندارم، اهل مقدمه چینی هم نیستم. فقط لازم دیدم یه نصیحت به پسری که حس میکنم معصوم و مهربونه و دلم نمیخواد بعدا عوض بشه بکنم.

قلب جیمین تندتر زد، فقط حواسش به جونگکوک بود اما یکی دیگه قطعا اون بوسه رو دیده بود.

یونگی اما نگاه قضاوت گری نداشت

+همیشه سعی کن با اونی باشی که دوستت داره، نه اونی که تو دوستش داری.

بعد لبخندی به پسر رو به روش زد

+اما از اونجایی که ممکنه خر باشی و دنبال قلبت بری میگم، حتی اگه اونی رو انتخاب کردی که دوستش داری، خودت رو برای اون و خواسته های اون عوض نکن، یه جایی به خودت میای که میبینی نه اون رو داری و نه خودتو!

I feel blueWhere stories live. Discover now