i feel lime tree green

339 82 44
                                    

سبز لیمویی💚


برای یک لحظه قلب جیمین چنان محکم خودشو به قفسه سینه ش کوبید که ترسید نکنه جونگکوک متوجه نقش بازی کردنش بشه، باورش نمیشد پسر بهش بگه که کیوته.

جونگکوک آروم آروم جیمینو تا دستشویی برد و جیمین این بین چندبار تعادلشو از قصد از دست داد تا یه وقت شک نکنه و هم اینکه هروقت تلوتلو میخورد پسر قدبلندترکمرشو محکم تر به خودش می چسبوند و جیمین گناهکارانه لذت می برد.

جونگکوک در دستشویی رو براش باز کرد و  حرکات آهسته جیمین رو رو که داخل می رفت دنبال کرد

+هیونگ کمک میخوای؟

جیمین یکم سرخ شد، همین مونده بود پسر جیش کردنش رو تماشا کنه، هرچند واقعا دستشویی نداشت، پس سری تکون داد. اما جونگکوک باز پرسید تا مطمئن شه

+من الان باید جایی برم، مطمئنی خوبی؟ نمیخوای منتظرت بمونم؟ حالت تهوع که نداری؟

این بار غمگین نگاهش کرد، دلش میخواست پسرو پیش خودش نگهداره، آرزو کرد که انقدری حالش بد می بود که جلوی جونگکوک بالا می آورد و آبروش می رفت اما اون امشب به خونه ی دختر نمی رفت و پیش جیمین می موند. با صدای ضعیفی جواب پسر منتظر رو داد

-نه خوبم، فقط میخوام از دستشویی استفاده کنم.

جونگکوک بالاخره راضی شد و در رو بست و قلب جیمین رو به دردآورد.

صدای بحثشونو با جین میشنید، انگار جین نمیخواست اجازه بده پسر کوچیکتر اونطور مست از خونه بیرون بره، ولی در نهایت صدای بسته شدن در به جیمین ثابت کرد که واقعا پسر رفته.

از دستشویی بیرون رفت و خودش رو به جمع رسوند، باقی شب برای اینکه فکر نکنه جونگکوک الان کجاست و داره چیکار میکنه تا تونست نوشید، و حتی تا موقعی که تو خونه ی هیونگش بود و هوسوک سعی میکرد شلوار تنگش رو از تنش دربیاره به خودش نیومد

_هیونگ ما اینجا چیکار میکنیم؟

هوسوک که مجبور شده بود از پایین تا اینجا جیمین و تهیونگو با خودش بیاره چشم غره ای بهش رفت

+دو پیک کمتر کوفت میکردی خب.

جیمین هنوزم گیج بود ولی سعی کرد از دل هیونگش دربیاره، نیم خیز شد و صورت هیونگشو جلو کشید و لپشو دوبار پشت هم بوس کرد.

-هیونگ میدونی که من فردای مستی زود بیدار میشم، قول میدم برات سوپ خماری بپزم تا بخوری.

هوسوک دستاشو جیمینو از دور صورتش باز کرد و آروم پتو رو روش کشید

I feel blueDonde viven las historias. Descúbrelo ahora