Part12
''آبی کمرنگ''جونگکوک و تهیونگ یکم کشتی گرفتن و آخرم خسته روی مبل افتادن.
نامجون که از وقتی سر و صدا شروع شده بود کتابشو کنار گذاشته بود به صدا اومد
+شماها که نمیذارید کسی تمرکز کنه، حداقل بیاید دسته جمعی یه کاری کنیم.جین فوری جواب داد
+یکم خوراکی بیاریم و بشینیم حرف بزنیم.همه به نشونه مخالفت سر تکون داد
جین دوباره پیشنهاد داد
+یکم خوراکی بیاریم و بازی کنیم؟باز همه سر تکون دادن
جین از رو نرفت
+یکم خوراکی بیاریم و فیلم ببینیم؟یونگی خمیازه کشون وارد شد
+هرکاری که انرژی کمتری میخواد همونو انجام بدیم.جین بلند شد تا خوراکی بیاره
+پس یه فیلم انتخاب کنید.تهیونگ پیشنهاد فیلم کلاسیک داد و جونگکوک پیشنهاد فیلم اکشن، باز دوباره دعواشون شروع شده بود و تو سر و کله هم میزدن.
جین با دستای پر از خوراکی وارد شد و همونجور که خوراکیا رو روی میز میچید، تهیونگی که الان زیر جونگکوک بود و داشت کتک میخورد رو راهنمایی میکرد.
+بزن تو تخماش احمق.جونگکوک سریع تهیونگ رو ول کرد و بلند شد و دستاشو جلوی دم و دستگاهش گرفتو به جین چشم غره رفت
+خیلی ممنون از نظراتت هیونگ.جیمین به تهیونگی که نفس نفس میزد و بین مبل و زمین معلق بود کمک کرد تا روی مبل بشینه و بعدش کنار تهیونگ نشست.
یونگی یکی از کوسن های بزرگ رو برداشت و جلوی تلویزیون لم داد و نامجونم کارشو تکرار کرد، جین روی زمین به میز خوراکی ها چسبید و در آخر چون مبلای دیگه دید خوبی به تلویزیون نداشتن جونگکوک روی مبل کنار جیمین نشست.جیمین خودشو جمع و جور کرد و بیشتر به تهیونگ نزدیک شد.
جین کنترل رو برداشت وارد نتفلیکس شد
+از اونجایی که جنبه ی انتخاب ندارید دیکتاتوری رو حاکم میکنم و هرچی من بگم میبینید.تهیونگ از بغل جیمین یکم خم شد تا صورت جونگکوک رو ببینه
+حالا باید بشینیم یه درام شخمی ببینیم چون تو بلد نیستی به هیونگت احترام بذاری.جونگکوک با تخسی جوابشو داد
+حاضرم درامای شخمی جین هیونگو ببینم تا اون فیلمای کلاسیک موردعلاقه ی تو.جین فیلم رو پلی کرد و جیمینو مخاطب قرار داد
+جیمینا، از طرف من میتونی بزنی تو دهن جفتشون.و بعد با پخش شدن تیزر ابتدایی فیلم همه ساکت شدن.
جیمین اولش کاملا حواسش به فیلم بود اما بعد یه مدتی جونگکوک خودشو جلو کشید تا دسترسیش به خوراکی های روی میز بیشتر بشه، هرازگاهی بدون هیچ قصدی دستش به جیمین میخورد یا شونه به شونه ی جیمین میشد یا حتی یه بار برای اینکه چیپس رو از ظرف جلوی جیمین برداره انقدری روش خم شد که میتونست قسم بخوره نفسش رو روی گردنش احساس کرده.
YOU ARE READING
I feel blue
Romanceکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...