I feel Magenta

243 77 81
                                    

جین چشم هاشو تنگ کرد

+فقط پورن دیدی دیگه؟ کنار ما کاری که نکردی؟

نامجون ابروهاشو بالا انداخت

+هیونگ بچه شدی؟ معلومه که کنار شما جق نزدم.

با یکم مکث گفت

+رفتم تو دستشویی زدم.

جین قیافه شو توهم برد. جونگکوک متفکر به نظر می رسید.

از اون قیافه هایی که "چرا حواسم به دستشویی نبود"

جیمین با لرزیدن موبایلش، گروه رو چک کرد

[تهیونگ]: هیونگ ماموریت دیشب موفقیت آمیز بود. نزدیک بود جیمین و جونگکوک گریه کنن.

[تهیونگ]:  ولی کوک از صبح عصبیه...مشخصه تو کف مونده و حشریه.

[تهیونگ]: مطمئن نیستم امروزم بتونم هدف رو نجات بدم یا نه.

[هوسوک]: عملکردت عالیه سرباز کیم. تو یکروز دیگه هم کون مقدس رو از حمله ی دیک دشمن نجات دادی.

[هوسوک]: هرچی شد بدون که من بهت افتخار میکنم.

جیمین نمیدونست از دست این دوتا خل و چل باید حرص بخوره یا بخنده، ریز ریز می خندید که توجه جونگکوک بهش جلب شد.

+چی میخونی تو گوشیت که میخندی هیونگ؟ بلند بگو ماهم بخندیم.

نامجون به مکنه گوشزد کرد که فضولی نکنه

+جونگکوکا زشته.

جین هم فضولیش گل کرده بود

+تو ساکت شو جقی. تهیونگم سرش تو موبایلشه. زود تند سریع بگید ببینم چی دارید میگید پشت سر ما؟

جیمین و تهیونگ سریع گوشی هاشونو قفل کردن.

***

جیمین به شلوغی دور و اطرافش نگاهی انداخت. باورش نمیشد که این همون ویلای چندساعت پیشه!

لوازم فیلمبرداری و نورپردازی وسط سالن بود. یکی از اتاق ها به صورت موقت مکانی برای گریم و میکاپ شده بود و استف ها از این سمت به اون سمت در رفت و آمد بودن.

اعضا قرار بود یه بازی رو فیلمبرداری کنن.

 بازی اینطوری بود که برای هرکسی یک سوال شخصی مطرح میشد مثل اینکه بازیگر موردعلاقه ش کیه یا به کدوم برند علاقه داره و جواب سوال رو، روی تخته می نوشت. بقیه ی اعضا باید جواب درست رو حدس میزدن و اینطوری هرکسی که تعداد بیشتری رو درست حدس زده بود برنده می شد و اون انتخاب میکرد که نهار چی بخورن و نفر آخر هم بدون غذا می موند!

I feel blueDonde viven las historias. Descúbrelo ahora