Wheat= گندمی
یک هفته ای از کنسرت گذشته بود، امشب قرار بود جیمین، هرا و هوسوک بعد از کار باهم شام بخورن.
از اونجایی که کنسرت با موفقیت تموم شده بود به استف ها یه پاداش نقدی میدادند و امروز روز واریز پول بود.
جیمین یادش بود که به هوسوک هیونگ قول یه شام داده، پس اون و هرا رو برای امشب به یه رستوران نزدیک کمپانی دعوت کرده بود تا گوشت گاو بخورن.جیمین برخلاف حرفی که روز اول بهش زده بودن حتی بعد کنسرت هم سرش خیلی شلوغ بود. مثل یه آچار فرانسه همه جا ازش استفاده میشد، برای کارآموزا، گروه های تازه دبیو کرده و ... هرجایی که گریمور میخواستن کمک میکرد.
حالا قرار بود یه تست میکاپ برای یکی از کارآموزا انجام بده و تو قفسه ها دنبال یه براش میگشت.هرا سردرگمی جیمین رو دید
+دنبال چی میگردی جیم؟_براش تخت و نازک میخوام برای خط چشم.
+آخرین بار دادمش به جیزی چون مال خودشونو گم کرده بودن.
جیمین عاقل اندر سفیه نگاهش کرد،
قبل از اینکه دهنشو باز کنه و بپرسه جیزی کدوم خریه هرا خودش جواب داد:
+برو اتاق اصلی.جیمین آب دهنشو قورت داد. خب اتاق اصلی یعنی همونجایی که اعضای گروه رو آماده میکنن
_من برم؟+بالاخره که باید با بقیه آشنا شی، پس آره تو برو.
با قدم های نامطمئن تا پشت در رفت، در زد و آروم درو باز کرد.
اتاق نسبتا ساکتبود پس سرا همه به سمت در چرخید، چندجفت چشم خیره نگاهش کردن و جیمین موذب شد.
یه پسر کمی از خودش بزرگتر ازش پرسید که چی میخواد و جیمین فوری گفت دنبال چیه، پسر سر تکون داد.
+الان برات میارم.جیمین که اول به هیچ سمتی نگاه نکرده بود خواست یکم فضولی کنه که با تهیونگ چشم تو چشم شد.
تهیونگ روی صندلی نشسته بود و موهاشو براش درست میکردن. بلافاصله نگاهش رنگ آشنایی گرفت و به جیمین لبخند زد. جیمینم جواب لبخندشو با یه لبخند گرم تر داد، از پسر براش رو گرفت و به اتاق خودشون برگشت.
بقیه ی وسایل مورد نیازو از اتاق برداشت تا به یه طبقه ی دیگه بره و کارشو شروع کنه همون موقع در اتاق باز شد و تهیونگ اومد تو. جیمین این بار کمتر تعجب کرد و سریع خم شد و احترام گذاشت.تهیونگ قهوه ای که دستش بود رو به سمتش گرفت.
+قیافت داد میزد که خیلی بهش نیاز داری، این برای جبران اون روز.لبخندی به روی تهیونگ پاشید و لیوان قهوه رو ازش گرفت.
_ممنونم تهیونگ شی.تهیونگ همچنان ایستاده بود، نمیدونست چرا دلش میخواد با این پسر حرف بزنه و از یه طرف دیگه متعجب بود، چطوره که اون سعی نمیکنه خودشو به یه آیدل بچسبونه؟ و شروع به پرحرفی نمیکنه؟
معمولا بقیه سر صحبت رو با تهیونگ باز میکردن و نه بالعکس.
ولی جیمین نه تنها هیچی نمیگفت بلکه داشت پا به پا میکرد تا از اتاق بره.
_امیدوارم بی ادبی نباشه، اگر با من کاری ندارید من برم تا به کارم برسم؟
تهیونگ سر تکون داد.
أنت تقرأ
I feel blue
عاطفيةکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...