جیمین دستی که لرزش کمی داشت رو جلو برد تا میوه ی سرخ رنگ رو ازش بگیره اما جونگکوک زودتر اون رو داخل دهنش گذاشت.
ناخودآگاه دهنش رو بست و انگشت جونگکوک هم با آلبالو داخل دهنش گیرکرد.جونگکوک انگشت اشاره شو بیشتر داخل برد، با صدای آرومی که حتی جیمین هم به زحمت می شنید گفت
+لبات وقتی دور انگشتم بسته شدن، قشنگ ترن.بعد از چند ثانیه که برای جیمینی که نفسش رو حبس کرده بود مثل چند ساعت گذشت، انگشتش رو درآورد و از جاش هم بلند شد
+نمیای تو آب؟سری به علامت نفی تکون داد.
جونگکوک شیطنت بار نگاهش کرد
+مگه دست خودته؟بعد دست انداخت و از زیر کمر جیمین رو بلند کرد.
پسر بزرگتر با لذت از این اجبار استقبال کرد و صدای خنده هاش بلند شد، دستش رو دور گردن جونگکوک حلقه کرد و با لوس بازی گفت
_کوکی حداقل آروم بنداز.جونگکوک همونجور مسخ اون اداها با جیمین داخل قسمت عمیق آب پرید.
آب خیلی گرم نبود و این براشون مثل یه شوک بود، شنای جیمین خیلی خوب نبود پس به جونگکوک چسبیده بود و پسر هم دستش رو گرفت و هر دو روی آب رفتن.
جیمین نفس نفس زنان خودش رو بهش چسبوند و سعی کرد سرشو بالا نگهداره تا آب تو دهنش نره.
جونگکوک یکیاز بازوهاشو دور کمرش حلقه کرد و بالاتر نگهش داشت و با دست دیگه اش کرال زد تا زودتر به کناره های استخر برسن.
جیمین به محض حس کردن بازوی جونگکوک به خاطر ترس کمی که از آب داشت، پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد و دست هاش رو دور گردنش...دقیقا مثل یه کوالا که به درخت میچسبه.
جونگکوک به کناره ی استخر رسید و میله رو گرفت. بالاخره وقت کرد سرش رو بالا ببره و پسری که تماما خیس بهش چسبیده رو این بار از زاویه ای متفاوت ببینه!
جیمین با احساس اطمینان از اینکه دیگه قرار نیست غرق بشه، یکی از دست هاش رو از دور گردن جونگکوک باز کرد چتری های خیسش رو بالا داد و با این حرکت پسر زیرش رو بیشتر مسخ کرد.
جونگکوک با صدای بم شده آروم گفت
+هیونگ معمولا دوست ندارم کسی تاپ باشه ولی حالت چشمات وقتی از بالا نگاه میکنی...لعنتی...نامجون از اون ور استخر صداشون کرد و حرف پسر نصفه موند
+شما دوتا، بیاید اینجا بازی کنیم.جونگکوک با همون دستی که هنوز زیر آب و دور کمر جیمین بود، تن پسر رو به آرومی لمس کرد
+ولی من هوس بازی های دیگه ای کردم، تو چی هیونگ؟جیمین دلش میخواست به تیکه های واضح پسر ریکشن نشون بده اما کلمات رو گم کرده بود.
این بار صدای جین بلند شد
+جونگکوکا بیا به هیونگ کمک کن روشونو کم کنیم.
YOU ARE READING
I feel blue
Romanceکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...