تهیونگ با ملایمت موهای پسر رو کنار زد اما وقتی شروع به صحبت کرد توی صداش خبری از ملایمت نبود
+نمیتونیم جویی رو سرزنش کنیم، مگه نه؟ خودتم میدونی که اشتباه کردی. چرا میخواستی بهش خیانت کنی؟ من فکر میکردم این یکی برات با بقیه فرق داره.
جونگکوک نفسشو کلافه بیرون داد
+نمیدونم، منم فکر میکردم فرق داره. فکر میکردم دوستش دارم. اون خوشگله و بدن جذابیم داره، منم خیلی دوست داره و اصلا لایق خیانت نیست.
تهیونگ دستشو از سر جونگکوک جدا کرد و باز ازش سوال کرد
+خب پس چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری؟
پسر درحالیکه موهاشو با ناراحتی می کشید از روی پای تهیونگ بلند شد
+فکر کنم دلیلش اینه که دیشب کلافه بودم و زده بودم بالا، خب یکمم مست بودم. با این حال قسم میخورم من اول به هیونا زنگ نزدم. فقط رفتم تو بالکن تا یه سیگار بکشم و آروم شم که پیام هیونا رو دیدم. ولی حق باتوعه بازم همه چیز گردن خودمه. من میتونستم اون پیامو نادیده بگیرم. هیونگ من اصلا به درد عشق و عاشقی نمیخورم. من به همون سکس پارتنرهای چند روزه عادت دارم. من اصلا لیاقت عشق رو ندارم.
تهیونگ نمیدونست به دونسنگش چی بگه تا از این حال درش بیاره، با ناراحتی نگاهشو از پسر برداشت که با جیمین چشم تو چشم شد. جونگکوک هم با دیدن نگاه خیره و متعجب هیونگش به سمت جیمین برگشت و ابروهاشو بالا انداخت. نمیدونست چقدر از حرفاشونو شنیده.
جیمین یکم دستپاچه شد. می خواست بگه همین الان رسیده و وانمود کنه هیچی از حرفاشون رو نشنیده و گوشی ش رو برداره و فرار کنه. اما تحمل کلافگی و حال بد جونگکوک رو نداشت، چطور جونگکوک فکر میکرد لایق عشق نیست؟
کل شجاعتشو جمع کرد و سعی کردن بدون تپق زدن حرفشو بزنه
-من خیلی متاسفم، گوشی مو جا گذاشته بودم و اومدم بردارم که دیدم مشغول حرف زدنید. ناخواسته حرفاتون رو شنیدم. ولی نتونستم بدون اینکه اینو بگم از اینجا برم.
بعد صاف به چشم های جونگکوکی که اخماش توهم رفته بود زل زد
-جونگکوک شی گفتی که هیونا و جویی باهم شرط بسته بودن. اینکه اون دختر ادعا میکنه دوستت داره ولی اونقدری بهت اعتماد نداره که با دوستش سر کشوندن تو به تختش، شرط میبنده و تورو مایه ی سرگرمی خودشون میکنه نشون میده نه دوستت داشته و نه لایق عشق و احساس تو بوده.
بعد با یه نگاه دلخور به پسر که هر لحظه مبهوت تر می شد ادامه داد
STAI LEGGENDO
I feel blue
Storie d'amoreکاپل: کوکمین {خلاصه}: جونگکوک یه آیدل موفقه که مثل یه ماه توی شبای تاریک جیمین تابید و زندگی پوچش رو تغییر داد. و جیمین جونگکوک رو مثل یه بت پرستید. شانس به جیمین رو میکنه و اون میکاپ آرتیست کمپانی جونگکوک میشه. اما برای جیمین دیدن جونگکوک از دور ک...