" افکار ناخوشایند مانند افراد ناخوشایند باقی میمانند!
دیزی دارکر_ آلیس فینی "Part 5
[ رم_ایتالیا_عمارت استرانو ]
یونگی با شنیدن صدای در بدون اینکه سرش رو از پرونده ها بلند کنه اجازه ورود داد
+ صبح بخیر استرانو
با شنیدن صدای پسر مو بلوندی که دیشب یجورایی جونش رو بهش بخشیده بود ، با تعجب سرش رو بالا آورد و گفت :
- اینجا چی کار میکنی ؟!جیمین اول کمی گیج شد اما بعد با آرامش گفت :
+ اومدم سر کارم ؟!- درسته ... منظورم اینه که این ساعت ، ایجا چیکار میکنی فابیو !
+ متوجه نمیشم ... من منشی شرکت نیستم که فقط تایم اداری رو باشم ... دستیار شخصیتونم باید از سر صبح اینجا باشم ... دیشب بادیگارداتون هیچی بهم نگفتن پس تصمیم گرفتم امروز بیام از خودتون راجب برنامم بپرسم !
استرانو سعی کرد ضایع بودن این ماجرا رو که نه خودش ، نه بادیگارداش نمیدونستن یه دستیار شخصی چیکار میکنه رو تو حالات صورتش نشون نده و موفق هم بود
- اوه اینو که میدونم ... فقط فکر نمیکردم که ... که تو از همین روز اول سر وقت بیای سرکار
پسر که انگار باور کرده بود ، بعد از اینکه چند قدم به استرانو نزدیک شد با جدیت گفت :
+ خیر قربان من آدم قانون مداریم!یونگی نیشخندی زد و زیر لب گفت :
- یک آدم قانون مدار که برای یک مافیا کار میکنه ...
اِ اینتِرِسانته *اِ اینتِرِسانته یا e interessanter : به معنای "جالبه" در ایتالیایی !
بعد با صدای بلند گفت :
- خب بیا ببینم چه سوالایی داری ؟!( نیم ساعت بعد )
- نمیفهمم چرا باید هر دقیقه مثل دُم گربه بهم وصل باشی ؟!
+ چون دستیارتونم !
- شاید اصلا من نخوام صبحونه بخورم
+ خب بعدا نمیخورید ! مگه چاقو میزارم زیر گلوتون؟!
- تو داری میگی حتی صبحانه رو تو آماده میکنی !
+ جیمین که دیگه عصبی شده بود با صدای بلندی گفت :
+ چونکه منِ بی پدرِ پدرسگ فاکینگ دستیارتم !- صداتو واسه من بلند نکن
+ محض رضای فاک ما نیم ساعته ... روی گزینه ی اول ... اوللللللللللل موندیم !
یونگی که انگار کمی معذب شده بود صداشو بلند کرد و گفت :
- که چی ؟ ... ما تو مافیا به دوستامونم اعتماد نداریم ... چه برسه به تو که دستیارمی ! ... بعدشم با چه جرئتی صداتو واسه من بلند میکنی فابیو ؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
لورنزو | Lorenzo
Fanficلورنزو | Lorenzo _چطور با لورنزو آشنا شدی فابیو؟ + من یه بوکتروتم * ....زمانی که توی کتابخونه قدم میزدم و کتاب هارو تماشا میکردم انتظار نداشتم که روز بعد یه نسخه نو از هر کتابی که لمس کردم دم در خونم پست بشه و روی اون بسته فقط یه نوشته باشه... " از...