Part 37
" آدم همیشه تصور های اغراق امیزی راجع به چیزی هایی دارد که چیزی درباره شان نمیداند
آلبر کامو "
[ رم_ایتالیا_عمارت استرانو ]
( چند روز بعد )
جونگکوک درحالی که فنجون قهوش رو مینوشید به حرکات و تمرین های تهیونگ به همراه دیوید و چاسپر نگاه میکرد. وقتی که بادیگارد ها پیشنهاد تمرین رزمی به تهیونگ رو داده بودن جونگکوک فکر نمیکرد که اون پسر آنقدر جدی در کنار تمرین باله ، تمرینات رزمیش رو شروع کنه و هر روز حداقل ۴ ساعت با اون دو نفر بوکس_دفاع شخصی و... کار کنه !
بعد از حدود یک ساعت ، رو به اون سه نفر که از شدت تحرک و گرمای هوای خیس عرق بودن گفت :
~ خب برای الان کافیه ... تهیونگ تو بیا اینجا کارت دارم
پسر بعد تشکر از دیوید و چاسپر ، بطری آبش رو برداشت و با قدم های بلند سمت مرد مافیا رفت .
○ با من کار ... دارید ؟!
جونگکوک فنجون قهوش رو روی میز کنارش گذاشت و گفت :
~ اوهوم ... امشب یه جلسه مافیاعه و من و استرانو و جیمین باید باهم به اونجا بریم ...و تو باید تو عمارت بمونی
تهیونگ اخمی کرد از سر فکر کردن ، کرد و بعد درحالی که طبق عادت سرش رو به دو طرف تکون میداد گفت :
/ باشه
~ چ ... چی ؟!
/ گفتم باشه
~ منظورم اینه که نمیخوای ... مخالفت کنی یا بگی توی تنهایی حوصله سر میره ؟! تا همین چند وقت پیش همیشه همینارو میگفتی !
تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و با افتخار گفت :
/ نه ... میتونم تا جیمین برمیگرده با دیوید و جاسپر تمرین کنم و بعد باله برقصم ... و میتونم فیلم ببینم ...جیمین بهم یاد داد چطور با لب تاپش کار کنم !
جونگکوک زیر لب تکرار کرد :
~ جیمینی جیمینی ... زهرمار
تهیونگ که متوجه حرف بزرگتر نشده بود کمی به سمت جونگکوک خم شد و گفت :
/ بله ؟!
~ هیچی ... گفتم باشه برو تو عمارت که از جیمینی لب تاپ بگیری
پسر که متوجه طعنه ی حرف جونگکوک نشده بود سری تکون داد و سمت عمارت برگشت و جونگکوک رو با حرص محسوسش تنها گذاشت
( یک ساعت قبل ) ( اتاق کار استرانو )
جیمین با صدا های بلندی که از پنجره ی باز داخل اتاق میومد چشم باز کرد و خیره به یونگی که بالا سرش به تاج تخت تکیه کرده و مشغول خوندن پرونده های مافیاهاست گفت :
+ صبح بخیر
یونگی عینکش رو در آورد و درحالی که با لبخند موهای صورتی رنگ و نرم پسر رو نوازش میکرد گفت :
- صبح بخیر فابیوی مورد علاقه
و بعد درحالی که تن پسر رو از زیر لحاف بیرون میکشید بوسه ی آرومی روی آب هاش زد و زمزمه کرد :
- باید برات یه لقب جدید پیدا کنم ... یه لقب برازنده ی معشوقه و دوست پسر استرانو !
جیمین سر تکون داد و همونطور که سمت اتاق لباسی که به دستور استرانو ، حالا وسیله و لباس های فابیوی مو صورتی هم داخلش قرار داشت میرفت گفت :
+ هوم ... استقبال میکنم
یونگی اما بی توجه به حرف پسر به طرز راه رفتنش با اون شلوارک کوتاه خیره بود و بعد با حرص زمزمه کرد :
- بالاخره که من تو رو به فاک میدم !
و بعد دوباره مشغول خوندن پرونده ها شد تا حواسش رو از انحرافات مغز کثیفش دور کنه !
چند دقیقه بعد پسر با تیشرت شلوار راحتی از اتاق لباس بیرون اومد و پرسید :
+ معامله ی امشب چیه ؟!
یونگی اخمی کرد و بعد از اینکه پرونده رو روی تخت پرت کرد و از جا بلند شد و درحالی که دستش رو دور کمر پسر حلقه میکرد گفت :
- قاچاق اسحله ... سوابق همه ی افراد رو خوندی ؟!
جیمین تره ای از موهای بلند و مشکی رنگ مرد مقابل رو کنار زد و زمزمه کرد :
+ آره... تقریبا هر پنچ نفر تا الان زیر آبی نرفتن !
- هوم ... امشب میخوام تو رو به عنوان جدیدت معرفی کنم
پسر لبخند مرموزی ، خودش رو به ندونستن زد و گفت :
+ اوه ؟! ... عنوان جدید چیه قربان ؟!
البته انتظار داشت یونگی در جوابش بگه دوست پسرم یا معشوقم اما با حرف یونگی شوکه شده بهش خیره شد
- به عنوان نفر اول مافیای عمق بعد از استرانو ... و همینطور کسی که برای اولین بار تونست قلب این مرد شکنجه گر رو وادار به تپش های عاشقانه کنه !
+ ا ... این ... احتمالا این قشنگ ترین معرفی دنیا میشه !
- همینطوره! ... خب حالا تشریفتون رو میبرین حاضر میشین یا یه بوسه ی دیگه از لباتون بگیرم قربان ؟!
+ یعنی اگر برم حاضر بشم نمیبوسیم ؟!
- البته که میبوسم ... فقط داشتم سعی میکردم بهت حق انتخاب بدم !
پسر کوچکتر چشمی چرخوند و گفت :
+ زحمت میکشی !
( همان شب )
[ رم_ایتالیا_سالن برگزاری جلسات مافیای عمق ]
جیمین به دست خودش که توی دستای تقریبا سرد استرانو گره خورده بود نگاه کرد و بعد رو به مرد که فقط به روبه رو خیره بود نگاه مرد و گفت :
+ میزان مهم بودن قرار داد ؟!
- ۸۵ درصد
+ میزان مهم بودن ۳ نفر اول قرار داد !؟
یونگی کمی مکث کرد و گفت :
- مافیای استرالیا و تگزاس و ، بچسب بقیه ارزشی ندارن
جیمین سری به نشانه تایید تکون داد و دوباره به حرف اومد :
+ باید نگران باشم ؟!
- نه
+ حق حاضر جوابی ؟!
- داری
+ حق درگیری
یونگی سرجا ایستاد و همونطور که موهای صورتی پسر که به طرز هات و اغواگری بالا زده شده بود رومرتب میکرد و گفت :
- چیم ... تو همیشه و همه جا حق درگیری داری و مطمئن باش اگر لازم باشه بخاطر تو همه ی اون حرومزاده هایی که اون داخلن رو به رگبار میبندم !..
پس درموردش نگران نباش ... اما تلاشت رو بکن که درگیر نشی چون اصلا نمیخوام بخاطر یه خش اوفتاده روی دست یا صورتت ، باعث و بانیشو سلاخی کنم !
جیمین آب دهنش رو قورت داد و توی دلش تکرار کرد :
+ پس دوست داشته شدن اینجوریه ؟!
یونگی با یادآوری چیزی روبه فابیو مورد علاقش پرسید :
- راستی به جونگکوک گفتی یکم دیر تر بیاد ؟!
+ آره قرار شد حدود ۲۰ دقیقه بعد ما بیاد که بهمون شک نکنن
یونگی بعد از بوسه ی آرومی که روی شقیقه ی پسر کاشت گفت
- گرانده* ... بریم داخل ؟!
• گرانده یا gerande به معنای " عالیه " در ایتالیایی
بعد از ورود به سالن پذیرایی با مردایی که سخت مشغول گفت و گو و خنده و پذیرایی از خودشون با میوه و تنقلات و مشروب بودن ، روبرو شدن
جیمین با یه نگاه و یه سر شماری کلی ، بدون اینکه سمت استرانو برگرده زمزمه کرد :
+ ۷ نفرن ... ۲ نفر به علاوه ی جونگکوک نیستن !
یونگی هومی کرد که همون لحظه صدای سرخوش یکی از افراد که طبق اطلاعات قبلی جیمین و پرونده ها ، الیور استافورد نام داشت و رئیس مافیای استرالیا بود توی سالن پیچید :
/ خدای من اینجارو ببین ... پدر خوانده ی عمق اومده !
و بعد با خنده سمت یونگی رفت . یونگی با لحن خنثی همیشه گفت
- مرد میدونی از این لقب خوشم نمیاد !
حالا توجه ۶ نفر دیگه هم به گفت و گوی ظاهرا جذاب دو مرد مافیای دیگه جلب شده بود
الیور نگاهی به جیمین انداخت و درحالی که باهاش دست میداد گفت :
/ و شما باید فابیو باشی ... عزیز کرده ی استرانو که حرفش بین مافیا ها دست به دست میشه!
جیمین با چشمای گرد به مرد سن بالای روبه روش خیره شد و قبل اینکه فرصت جواب دادن داشته باشه ، یونگی دستش رو دور کمرش حلقه کرد و با لبخند گفت :
- پس خبرای درستی بهت رسیده استافورد بزرگ !
استافورد قهقه ای سرخوش زد و با صدای بلندی اعلام کرد :
/ دیدی گفتم ؟! ...
سرتا پای جیمین رو برانداز کرد و با لبخند گرم و دوستانه ای گفت گفت :
/ قطعا تنها کسی که میتونست دل استرانوی بزرگ رو ببره پسر با کمالاتی مثل تو بود ...آوازه ی علم و تند زبونیت تا استرالیا هم پیچیده !
جیمین ریز خندید و تشکر کوتاهی کرد که همون لحظه جونگکوک و دو نفر دیگه ای که تا حالا نبودن سر رسیدن و قراربر این شد همه به اتاق اصلی برن و جلسه رو شروع کنن
جیمین بین راه گفت :
+ خیلی دوستانه برخورد میک...
که حرفش با بوسه ی خیس و سریع یونگی روی لب هاش نصفه موند
مرد بزرگتر نیشخندی زد و گفت :
- دوستانه برخورد میکنه چون میدونه کسی که لب هاش با لب های استرانو بوسیده میشه چقدر ارزش داره !
جیمین لبخند سر خوشی زد و با لحن پایینی گفت :
+ جناب استرانوی مورد علاقه ... شاید ندونید اما شما اولین بوسه ی این آدم ارزشمند رو گرفتید! ...باید به خودتون افتخار کنید !
یونگی نیشخند شل و ولی زد و گفت :
- من خیلی از اولین های دیگت رو هم قرار بگیرم فابیو
و بی توجه به گونه های سرخ پسر مو صورتی با فشار کوچکی به کمرش اونو به سمت اتاق جلسه هدایت کرد و قبل ورود به اتاق زمزمه کرد :
- نزار تحقیرت کنن !
+ ممکنه درگیر بشیم
- و من با کمال میل همشونو بخاطر سلاخی میکنم !
( نیم ساعت بعد ) ( اتاق جلسه )
جیمین درحالی که جام کوانتروش * رو در دست میچرخوند با دقت به صحبت های افراد پشت میز گوش میداد و اگر نیاز بود نکاتی رو به استرانو یاد آوری میکرد
○ بله همونطور که گفتن تا قبل از نقل و انتقالات ما در کره ی شمالی از طریق دونگگئون ( رئیس مافیای کره ی شمالی ) انجام میشد که بعد ها فهمیدیم آقای جئون با همکاری شما جناب استرانو ... اونو کشتید !
جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد خشمش رو کنترل کنه اما استرانو طبق معمول در آروم ترین حالت خودش بود
در این لحظه جیمین به عنوان دستیار اول باید به حرف میومد :
+ من نمی تونم برداشت خوبی از صحبت های شما داشته باشم جناب فرناندو! تا جایی که میدونم کلاغ های خبر رسان شما خیلی خوب اطلاعات رو رد و بدل میکنن پس احتمالا میدونید که مافیای کره ی شمالی همسر و فرزند آقای جئون رو به قتل رسوندن !...جناب جئون از جناب استرانو کمک خواستن و استرانو با برسی احتمالات پیش رو درخواست ایشون رو پذیرفتن !
فرناندو نگاه حرصی به پسر انداخت و خواست حرفی بزنه که فابیوی مو صورتی ادامه داد :
+ و حالا ... شما دارید اون ها رومتهم میکنید که چرا دونگ گئون رو از گردونه حذف کردن ؟! …فکر نمی کنم چنین حقی داشته باشید جناب !
فرناندو جامش رو سر کشید و با پوزخندی گفت :
○ پسر جان ... به نظرم بهتره که بین صحبت رئسای مافیا نپری ! هر موقع لازم دونستیم تو رو هم صدا میکنیم
جیمین نیشخندی زد و با لحن بیخیالی که در طول زمان از یونگی یاد گرفته بود گفت :
+ متاسفم قربان ولی رئیس من درحال حاضر کنارم نشسته و مخالفتی با پاسخگویی من نداره و یا شاید شما رو لایق مستقیم جواب دادن نمیدونه که کارو سپرده به من !
با این حرف یونگی پوزخندی زد که از چشم فرناندو دور نموند و پیرمرد رو جری تر کرد
○ اوه بله هرچقدر رئیست بیشتر مدارا کنه امشب بیشتر پاهات رو براش باز میکنی !
و بعد انگشت اشاره به زیر میز ، جایی که پاهای جیمین قرار داشت اشاره کرد
در اون بین مافیا های دیگه حتی جرئت نفس کشیدن هم نداشتن ....
حیمین خواست حرفی بزنه که صدای قهقه ی استرانو از کنارش بلند شد و باعث شد همه بهش خیره بشن
یونگی بعد از چند ثانیه بلند خندیدن از جا بلند شد و با صدایی که هنوزم ته مایه های خنده داشت گفت :
- فرناندو... دوست عزیزم ... دستت رو بده به من برادر !
فرناندو که فکر میکرد این خنده های یونگی از سر تمسخر جیمینه لبخند لجنی زد و درحالی که دست یونگی رو در دست میگرفت روبه جیمین گفت :
○ متوجه شدی ؟! حتی رئیست هم ...
اما با فرو رفتن چاقوی طلایی رنگی که نام " استرانو "
روش حک شده بود توی کف دستش و پین شدن دستش به میز حرفش نصفه موند و فریاد دردمندش توی اتاق پیچید
با اون فریاد و پاشیده شدن خون فرناندو روی میز و قسمتی از دست و آستین یونگی تمام افراد تکون واضحی از ترس خوندن که باعث پوزخند پر رنگ روی لب های جیمین شد
یونگی با حفظ لبخندی که همه میدونستن چقدرم ترسناکه گفت :
- غلطای جدید میکنی فرناندو !... فکر میکردم وقتی نیم ساعت پیش گفتم بعد از من فابیوم نفر اول مافیامه متوجه حرفم شدی ! ...استافورد گفت که آوازه ی عزیز کرده ی استرانو و ارزشش همه جا پیچیده اما مثل اینکه گوش های تو برای نشنیدن اینا زیادی پیر و از کار افتاده شده !
و با اتمام حرفش چاقو رو روی دست مرد چرخوند که دوباره فریادش بلند شد.
بادیگارد های دو طرف روی هم اسلحه کشیده بودن
یونگی به بادیگارد های فرناندو گفت :
- جرعت دارین قدم از قدم بردارین تا خودم تک به تکتونو از سقف همینجا حلق آویز کنم !
و بعد رو به فرناندو کرد و اینار جدی گفت :
- و تو ... عزیز کردم از اینکه دستا و لباساش خونی بشه خوشش نمیاد اما من دیوونه ی خون و خونریزیم ... کاری نکن تو رو جلوش قربونی کنم ! کاری نکن انگشتی که سمتش نشونه گرفتی رو قطع کنم و به عنوان گردنبند بندازم گردنم !
و بعد با حالت بیخیالی ، انگار که داره چاقوش رو توی کیک تولده نه دست یک آدم! خیلی راحت اونو بیرون کشید و بی توجه به خون مرد که میز رو سرخ کرده بود و داد و فریادهاش ،گفت
- خب به نظرم وقتشه که بری دستت روبخیه بزنی فرناندو!
فرناندو فوشی به زبان مکزیکی داد و همراه بادیگاردهاش از اتاق بیرون رفت
یونگی درحالی که دوباره روی صندلی کنار جیمین مینشست رو به بقیه افراد حاضر گفت :
- خب ... شما ها حرفی دارید ؟! اعتراضی هست ؟!
همه بی صدا سر تکون دادن که باعث پوزخند یونگی شد
همون لحظه جیمین ، دستمال کوچکی توی جیب کتش رو درآورد و درحالی که به کنار پیشونی یونگی میکشید زمزمه کرد ؛
+ خونش رو صورتت پاشیده
یونگی نیم نگاهی به دستمال دست جیمین انداخت و بعد درحالی که سمت پسر خم میشد زمزمه کرد :
- ترجیح میدادم مثل اون مایع کیک پاکش کنی ... اما خب !
جیمین نیشخند بزرگی زد و گفت :
+ متاسفانه از خون بدممیاد استرانو ی بزرگ وگرنه حتما دستورتون رو انجام میدادم !
و بعد بی اینکه منتظر جوابی از سمت یونگی باشه سمت بقیه مافیاها برگشت و گفت :
× مبحث اصلی این جلسه ها جابجایی اسلحه ها از استرالیا به یه سری کشور بود ... لطفا کشور های مورد نظرتون رو بگید جناب استافورد
استافور با لبخند گفت : / بله همینطوره... ممنون که یادآوری کردید عزیز کرده ی استرانو ...
کمی مکث کرد روبه مافیا هایی که حالا بی توجه به جنجال چند دقیقه پیش با دقت بهش خیره بودن گفت :
/ ما برای جابجایی اسلحه ها از استرالیا به کشور های کره ی جنوبی و شمالی ... مکزیک .... ایتالیا ... فرانسه و آلمان به همکاری مافیای شما نیاز داریم ... و حالا میخوام بدونم که کدوم یکی از شما اسلحه های هر کشور روقبول میکنید
قبل اینکه هر کسی از افراد پشت میز به حرف بیان ، یونگی با صدای رسایی اعلام کرد :
- همشون و من قبول میکنم
فقط چند ثانیه زمان برد تا نگاه بهت زده ی همه از جمله جیمین سمت یونگی برگرده مرد اما با خونسردی کامل گفت :
- با سود بالا و مزیت هایی برای خودم
/ ج ... جناب استرانو ... این ... این بار ها خیلی زیادند
- تو یه رابط میخوای درسته ؟! ... پس دیگه نباید تعجب کنی و سوال بپرسی ... فقط بگو همکاری میکنی یا نه ... من یا همش و میخوام یا مسئولیت بار ایتالیا رو هم قبول نمیکنم
و این تیر آخر بود افراد داخل اون اتاق به راحتی میدونستن که تمام نقل و انتقالات قاچاق ایتالیا زیر نظر استرانو انجام میشه و اصلا هم هیچکس دیگه ای قدرت دخالت درش رونداره . و البته همه این رو هم میدونستن که حدود نیمی از بار اسلحه ها برای کشور مافیای ایتالیاعه پس همکاری نکردن با استرانو ، از آتیش زدن اسلحه ها بیشتر ضرر داشت
- / پس ... قبوله !
* کرانترو یک نوشیدنی الکلی و یک نوع لیکور شراب با طعم پرتغال که رفتی کشور فرانسه است
DU LIEST GERADE
لورنزو | Lorenzo
Fanfictionلورنزو | Lorenzo _چطور با لورنزو آشنا شدی فابیو؟ + من یه بوکتروتم * ....زمانی که توی کتابخونه قدم میزدم و کتاب هارو تماشا میکردم انتظار نداشتم که روز بعد یه نسخه نو از هر کتابی که لمس کردم دم در خونم پست بشه و روی اون بسته فقط یه نوشته باشه... " از...