ᕱ⑅ᕱ 26

808 137 95
                                    

୨୧ my petal ୨୧
part 26

୨୧ my petal ୨୧part 26

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


●●●

+ من تا پونزده سالگی توی پرورشگاه بودم.. خب اونجا جای بدی نبود با چنتا از هایبرید های دیگه هم دوست بودم. جامون نرم بود غذامون هم گرم خب گاهی اوقات.. گاهی خیلی بدرفتاری می‌ کردن باهامون.. مخصوصا با ما هایبرید ها..

با لرزش صدا و دست خرگوشش اخم کرد و بی درنگ ، اون و بلند کرد و روی پاش نشوند. بازوهاش دور کمرش قفل شدن و نوازشش کردن.

_ حالا ادامه بده عزیزم ، توی بغل من.

با شرم سرش و روی شونه مرد گذاشت

+ اگه باقی بچه ها یه کار اشتباهی می‌کردن نصف ما تنبیه می‌شدن..  ما ها همیشه بیشتر کتک می‌خوردیم.  بهمون میگفتن.. بهمون میگفتن حیوون‌...حیوون های رام نشده..

با خشم از شنیدن اون حرفها،  بازدم هاش و عمیق کرد و تن کوچیک پسر و به خودش فشرد. با حرص دندونهاش و رو هم قفل کرد و غرید

_ لعنتی های بی شرف.
+ چی ؟
بوسه ای که روی شونه پسر گذاشت.

_ هیچی عزیزدلم. ادامه بده

+ بعد یه روز یه آقایی اومد و بین همه بچه ها من و انتخاب کرد تا مثل پسرش بزرگ کنه آقای جونگ مینسوک .
مینسوک شی.. حدودا ۵۵ سالش بود خیلی مهربون بود.. خیلی من و دوست داشت... هر چی میخواستم‌برام میگرفت.. خیلی بهم محبت کرد اما-

با لرزیدن بدن خرگوش و قطع شدن حرفش، پشتش و نوازش کرد و با موهای نرمش بازی کرد.

_ من اینجام عزیزم، میتونی ادامه ندی ، هوم؟ تا همینجا کافیه پتال.

دستای ظریفش روی شونه تهیونگ مشت شدن.

+ نه.. میخوام بگم..
اون یه پسری داشت به اسم مین جائه حدودا بیست و خورده ای سالش بود.. توی بندر اینچئون باربر بود.. از مینسوک شی بدش میومد و دوست داشت مستقل باشه.. هر از چندگاهی میومد به ما سر می زد..  خب اون خیلی اذیتم می‌کرد
به من می‌گفت- میگفت وقتی به سن قانونی برسم من و میفروشه به برده فروشایی که میشناسه و کلی سود میکنه... میگفت .. میگفت هرجا برم پیدام می‌کنه..  بعد مرگ مینسوک شی من فرار کردم.. هر روز با ترس اینکه الان میاد و من و باخودش میبره زندگی کردم.. حتی الانم-

My Petal Where stories live. Discover now