14: "Flames02"

164 16 54
                                    

دکتر وو متعجب بود ولی سعی داشت از این فرصت استفاده کنه و اطلاعات بیشتری درباره سونگمین به دست بیاره...
-متوجه‌ام و مشخصا حق با توئه. حالا بیا بشین تا درباره‌ش به یه نتیجه‌ای برسیم موافقی؟
سونگمین همچنان اخمهاش توی هم بود.
به خاطر موقعیت نسبتا استرس زایی که مجبور شده بود حرف دلش رو به زبون بیاره هنوز تپش قلب داشت، ولی روی به روی اون دو نفر نشست.
خیسی عرقی که روی پیشونی و کف دستش خارج شده بود رو حس می‌کرد و فقط امیدوار بود تاثیری روی حرفهاش نذاره و باعث نشه به لکنت بیافته...
....
مینهو و چان مثل دوتا قلدر محلی به سمت اتاقهای هیونجین و فلیکس رفتن، مینهو نمی‌دونست چان اونجا چی می‌خواد ولی به هرحال اون بود که دیشب نامه‌ها رو پیدا کرد پس باید همراهش می‌اومد.
طبق معمول بدون در زدن وارد شدن و این بار هیونجین توی اتاقش تنها بود چون یه جو نسبتا سنگینی بین اون و فلیکس به وجود اومده بود.

چان گفت: متاسفانه لو رفتی و جا و پلاست رو جمع کن و از اینجا برو تا به سرنوشت ناخوشایندی دچار نشدی

مینهو اضافه کرد: استثناََ با این حرفش موافقم.

هیونجین کاملا جدی کتابش رو بست و به اون دو نفر خیره شد.
-فکر نکنم اجازه داشته باشید اینطوری وارد اتاق یکی شید!
چان خندید و مینهو گفت: می‌خوای این هم تو کاغذ بنویس بده به بیمارستان هوم؟!

-متوجه نمی‌شم یا واضح حرف بزنید یا اگر می‌خواید پرت و پلا بگید بفرمایین بیرون خصوصا تو یکی.

با دست به چان اشاره کرد.

چان جواب داد: آخی کنار شغل مسخره‌ات کلاس بازیگری هم می‌ری یا ذاتا حرومزاده‌ای؟

هیونجین پوزخندی زد و گفت: اختیار دارید، پیش شما درس پس می‌دم. خودت وقتی توی آینه نگاه می‌کنی چیزی به جز یه پس فطرت که یه جماعتی رو مسخره خودش کرده می‌بینی؟

مینهو اضافه کرد: اینجا هم باهاش موافقم 1-1 مساوی

چان رو به مینهو گفت: فکر نکنم الان معشوقه‌ات حال خوبی داشته باشه نمی‌خوای بری دورش بگردی؟

مینهو با چشمهاش بهش فهموند اگر خفه نشه یه مشت توی صورتش خالی می‌شه و بعد گفت:
خب هیونجین عزیز بگو ببینم کار توئه؟

-باز چیشده؟

مینهو بعد از توضیح دادن اتفاقی که برای سونگمین افتاده خواست درباره‌ی نامه‌ها حرفی بزنه ولی چان اجازه نداد.
+برو اون مو نقره‌ای و "دوستت" رو صدا کن بیاد یک بار دیگه هم برای اونها توضیح ندم.
مینهو جواب داد: چی با خودت فکر کردی که داری بهم دستور می‌دی؟!
چان طوری که حسادت مینهو رو برانگیزه گفت: باشه پس خودم می‌رم میارمشون اتفاقا با سونگمین وجه اشتراکهای زیادی داریم هردومون باور داریم تو خلی.
می تونیم توی راه با پشتت حرف زدن سرگرم شیم.

𝘚𝘪𝘭𝘦𝘯𝘵 𝘓𝘰𝘵𝘶𝘴Where stories live. Discover now