part 30

374 67 3
                                    

فقط من موندم با یه دنیا خاطره ای که تو این خونه داشتیم!
دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم،دستمو رو صورتم گذاشتمو گریه کردم،
بعدش به لیام زنگ زدم،اونم داشت خودشو میکشت،قرار شد من برم بیمارستان و پسرا هم بیان،
ماشینو روشن کردمو حرکت کردم،
بالاخره به بیمارستان رسیدم و رفتم داخل مشخصات اسکاتو دادم و اون داشت تو کامپیوترش چک میکرد،
"متاسفم،ایشون فوت کردن"
میدونستم ولی هنوز یکم امید داشتم،بغض گلومو گرفت ولی خودمو کنترل کردم،
"خواهرش چی؟؟"
نگاه کردو گفت
"الان بستری هستن"
کارای مالیشو انجام دادم و اصلا بخاطر این کارم پشیمون نبودم،
رفتم تو اتاق اسکارلت،
در اتاق به شدت باز شد،لیام با تعجب به اسکارلت نگاه کرد،بقیه پسرا هم بودن،
"پس اسکات؟؟"
سرمو انداختم پایینو هیچی نگفتم،
"کی اینکارو کرد؟؟شما دیدیتش؟"زین با ناراحتی پرسید،
نایل کلی گریه کرد و بقیه هم همینطور،
"نه ما فقط صدای تیر اندازیو شنیدیم"
صدای ناله میومد،برگشتم و به اسکارلت نگاه کردم،چشماشو باز کرده بود،
"زین برو پرستارو صدا کن"
زین رفتو منم بالا سر اسکارلت رفتم،
"اسکات کجاس؟؟بگو که حالش خوبه!" اینو با خواهش ازم پرسید،سرمو انداختم پایین،
"نه نه،امکان نداره"با گریه گفت واز رو تخت بلند شد،سعی میکردم برگردونمش به تخت ولی مقاومت میکرد،سرمو از دستش کند و از اتاق دوید،منم رفتم بیرون دنبالش
داستان از نگاه اسکارلت،
داشتم میدویدم بیرون،یکی منو نگاه داشت،پرستار بود و داشت سعی میکرد منو برگردونه به اتاق
"تو رو خدا بزارید ببینمش،قسمتون میدم"داشتم با گریه داد میزدم،
"اگه آروم باشی میزارم ببینیش" پرستار بهم گفت،سعی کردم یه نفس عمیق بکشم و سرمو تکون دادم،
"خب بیا بریم!"بازومو گرفتو منو برد به سمت یه اتاق،
وقتی رفتم داخل،تمام بدنم منجمد شد،خودمو بغل کردمو،سعی میکردم گریه نکنم
دیوارا همه پر از کمدای فلزی بود،
چندتا تخت وسط اونجا بود،اشک تو چشمام جمع شد،
"تو مطمءنی؟؟"پرستاره پرسید
سرمو تکون دادم،
ملافه رو کشید،
بلندترین جیغ عمرمو کشیدم،"نه اسکات،نهههه!!این امکان نداره،اسکات"
چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم...
_____________________________________________________________________________________
خب چطور بود؟؟
درسته هنوز به بیستا لایک نرسیده بود ولی گذاشتم دیگه!!D:
آها،چون من کلا بیکارم،یه داستان دیگه نوشتم،امیدوارم بپسندید به اسم
Its late(niall horan)
درسته درباره نایله،ولی بقیه پسرا هم نقش اصلی دارن،این داستانو از دست ندین،
لایک و کامنت هم فراموش نشه،مرسیییییییییی

numb life//B1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora