part 39

323 57 4
                                    

"مامانم اونجا نبود...،هری مامانم اونجا نبود،ما هم جسدشو پیدا نکردیم!"
داشتم با گریه به هری میگفتم،اونم یکم اشک تو چشماش بود و با ناراحتی نگام میکرد،
"هری من اون شب کاملا نابود شدم،شده بودم یه آدم بی احساس،مامانم چطور تونست اینکارو بکنه؟"دستمو زیر چشمام کشیدمو ادامه دادم...
ادامه فلش بک
"اسکارلت؟!داریم کجا میریم؟"اسکات با صدای بچگونش گفت و بهم نگاه کرد،
"یه جای خوب!"اینو گفتمو نیشخند زدم،اونم یه لبخند بزرگ زد،
جلوی یه ساختمون خیلی بزرگ ایستادم،اونجا یه یتیم خونه بود!
دست اسکاتو گرفتم و کشیدمش داخل،
"اینجا بشین!"اون لبخند زد و بخاطر قد کوتاهش سعی کرد بپره رو صندلی،
رفتم داخل یه اتاق و درباره اسکات بهشون گفتم،
به نظر مهربون میومدن،خانومی که اونجا بود با یکی تماس گرفت،
از اتاق رفتم بیرون،
داشتن اسکاتو بغل میکردن،با دیدن من جیغ زد و دوید طرف من،خودمو ازش جدا کردم و کسایی که اونجا بودن اسکاتو بزور بردن،اونم تا میتونست با جیغ اسممو صدا میکرد،ولی من
بدون هیچ حسی از اونجا خارج شدم(بیشعور!:|)،
پایان فلش بک
"من اسکاتو نابود کردم،همش تقصیر منه،!"داشتم گریه میکردم،هریم یه اشک از چشماش افتاد ولی سریع پاکش کرد،
با صدای باز شدن در سریع اشکامو پاک کردمو به پرستار نگاه کردم،پرستار به هری نگاه کرد و اشاره کرد که بره بیرون،هری به من نگاه کرد و رفت بیرون،
"خب عزیزم،امروز مرخص میشی!!"
بزور لبخند زدمو اونم رفت بیرون،
هری بهم کمک کرد که ژاکتمو بپوشمو در حالی که بازومو گرفته بود از بیمارستان خارج شدیم،
"هری؟پلیس!"با تعجب به هری نگاه کردم اونم لبخند زد و گفت"نگران نباش اونا دیگه باهات کاری ندارن،"
داشتیم میرسیدیم به ماشین که یکی محکم خورد بهم،برگشتم و اونم برگشت و گفت"ببخشید دخترم!!"
بعد چشماش گرد شد،
"اس،اسکار...اسکارلت؟"
وای خدا بابام؟(لوکاس)
نزدیک شد ولی بن سریع چسبیدم به هری،
"اسکارلت،!"
"گمشو اونور،اسممو نیار!نمیخوام ببینمت"تقریبا جیغ زدم،
"اسکارلت،من فقط میخواستم از شما محافظت کنم"
"تو؟تو اصلا نمیدونی که چه غلطی کردی!تو یه پسر داشتی!اگه تو پیشمون میموندی اون الان زنده بود،اگه تو الان بودی من انقد بدبختی نمیکشیدم،
اگه تو بودی مامان نمیمرد...
_____________________________________________________________________________________
سلام به همگی،!
این قسمت چطور بود؟
لایک و کامنت یادتون نره!
مرسییییی

numb life//B1Onde histórias criam vida. Descubra agora