part 15

370 79 2
                                    

ما رفتیم داخل،هممون تو بهت بودیم جز نایل،اون داشت تو یخچال دنبال غذا میگشت،لیام رفت طرفش و یدونه زد پس کلش،لویی زین خندشون گرفت ولی من هیچ عکس العملی نشون ندادم و به طرف اتاقی که اسکات دختررو برده بود رفتم،
وارد اتاق شدم،
"منو ببخش،فکر نمیکردم،بخوای انقد پافشاری کنی!"تو صدای اسکات بغض بود،اون هنوز متوجه حضور من تو اتاق نشده بود،
دستای دختررو تو دستش گرفته بود، و نوازش میکرد،
اون دختر کیه؟؟
رفتم طرفش و دستمو رو شونش گذاشتم،سریع برگشت اول تعجب کرده بود ولی بعدش یه لبخند تلخ زد،
"اون کیه؟؟"
"نمیدونم هنوز خودم مطمءن نیستم،"
"از چی؟؟"
"هیچی!به نظرت اون خوب میشه؟"میخواست بحثو عوض کنه،منم دیگه در اون باره چیزی نگفتم
"آره اون فقط بیهوش شده"
رفتم طرف دختره،آروم آروم داشت چشماش باز میشد،
از قیافش معلوم بود که داره فکر میکنه کجاس ولی چشماش به اسکات قفل شد،
اون واقعا خوشگله!!اولین باری که دیدمش دقت نکردم،اون واقعا جذابه با اینکه زیر چشماش سیاهه ولی هنوزم خوبه!
چشماشو از رو اسکات برداشت و به من خیره شد، بعد دوباره به اسکات،
"هری میشه؟..."
"اوه آره من میرم بیرون"اینو گفتمو از اتاق رفتم بیرون،
شاید اسکات برای فراموش کردن، ویکی به یکی دیگه نیاز داره و میخواد یه رابطه جدیدو شروع کنه!!
ولی نمیدونم چرا از همون اولین بار که دیدمش،دوست داشتم دربارش بدونمو الان کنجکاویم بیشتر شد
_____________________________________________________________________________________
سلام به همگی!!
داستان تازه شروع شدD:
لایک و کامنت یادتون نره،
مرسییییی از همگی

numb life//B1Where stories live. Discover now