Part10 Being a normal boy

269 47 3
                                    

اوه خداي من لوك يه فرشتس اين يكي از چيز هايي هست كه هرچقدر اغراق كنم بازم كمه . اون قهوه و لقممو جلوم گذاشت و با صداي اروم بهم گفت
" مامان اينا و هريت خوابن ساعت هريتو كوك كردم به موقع بيدار ميشه تو باهام مياي يا من مجبورم تنها برم دادشي "
لبخند زدم . بزرگو واقعي . هنوزم دوسم داره واقعا دوسم داره و فقط به خاطر خودم . با اين كه هميشه اخر همه ي الويت ها بود و دليل اصليش من بودم و هريت ولي بازم بهم اهميت داد و قهوه و لقمه مورد علاقمو درست كرد . اون يه فرشتس كه بال هاش نامرءين.

" باهم ميريم لوكي واگه اشكال نداره من بعد از دانشگاه چند تا كار دارم ."

" نه من مشكلي ندارم "
و مشغول كلنجار رفتن با لقمه و قهوش شد . از ديدنش يهو زدم زير خنده
" قهوه رو داغ ميخورن لوك "
اون بعد از اين همه سال عادت نكرده كه چاي و قهوه رو بايد داغ خورد .
مثه پسراي كوچيك و لجباز بهم نگاه كرد
" من سرد دوس دارم "
حرص كه ميخوره بغلي ترين عروسك دنيا ميشه هرقدرم بزرگ باشه براي من همون هيولاي ياغي پنج سالس .

بلند شدو كيفشو برداشت و باهم طرف ماشين رفتيم . رانندگي تا دانشگاه عالي بود . من خيلي وقت بود كه با لوك وقت نگذرونده بودم . ما باهم اهنگ مارون فايو رو ميخونديم و اداي معاني كلماتو در ميورديم .

بعد پارك كردن ماشينم باهم سمت لاكرامون رفتيم درست كنار هم . اين يه قانونه اتاقاي كنار هم نيمكتاي كنار هم تو كلاساي مشترك و كلي چيزاي كنار هم ديگه .
" كلاست چيه "
به برنامم نگاه كردمو قيافمو تو هم بردم.
"فلسفه از ديدگاه بزرگان "
خنديد فقط اون تنفر منو نسبت به اين درس درك ميكنه.
مدام به خودم لعنت ميفرستم كه چرا دوسال سال دير رفتم دانشگاه .
" خب چون تو يه احمق بودي كه فقط دنبال يه جا واسه ديكت بودي "
خب مثكه الان بايد به ضمير ناخوداگاهمم جواب پس بدم . چه عالي. و عالي ترم ميشه وقتي كه ميفهمي داره راست ميگه . عين اين ميمونه كه خودت خودتو تحقير كني . خوبه كه لوك اينجاس وگرنه با همين كتاب خود كشي ميكردم.
دم در كلاس ايستاديم .من نفس عميق كشيدم .
" اين ترمو بخون كه مجبور نشي براي سومين بار اونو پاس كني "
لوك با شوخي گفت . تو بدترين حالم اون بلده منو خوب كنه.
" به توصيت حتما عمل ميكنم تا اين پير خرفتو نبينم .
داخل كلاس رفتيم و باز صداي جيغ يه مش وحشيه دختر نما . خب براي سال اول اشكال نداره ولي وقتي يه نفرو سه سال ببيني نيازي نيسكه تا اين حد ابراز شادي بكني.(براي اطلاع هري مدلينگ تو دانشگاه درس ميداده ولي الان يك ساله كه خودش درس ميخونه )

كلاس كم كم اروم شد و داشتم لذت ميبردم كه خود دردسر وارد شد. خدايا يعني من تا اين حد گناهكارم كه اينو همه جاميبينم . بازم كاميلا بازم هرزه بازياش . اما مثه هميشه لوك مثه يه قهرمان نجاتم داد . بردم ته ته كلاس و رو صندلي كنار ديوار نشوندم. وقتي نشستم يه خوشحالي رو احساس كردم كه دوس داشتم تو اون لحظه بلندترين جيغ ممكنو بزنم .
سمت گوش لوك كه داشت روي طرح يه چهره كار ميكرد خم شدم .
" ممنون قهرمان قول ميدم جبران كنم "
تو همون حال خنديد و گفت
" بعد از كارات كه ميري پرورشگاه يه سر به لوچيلا و اري بزن بعدم ببين هديه هام به دخترام تو بخش كودكان رسيدن يانه همين "
خنديدم . اون به تموم دختر بچه هاي پرورشگاه ميگه دخترام .
....................
كلاس اخر ورزش /داژ بال
منو اوك داشتيم اماده ميشديم . من شلوارك قرمز و پيرهن بدون استين سفيدمو پوشيدم . لوكم همينطور و در اخر اهان سربند ورزشي . خب تموم شد.

با هم وارد سالن شديم.
" هي ببينين كيا اومدن كيلاروسا "
"ببند جس "
خب اين موجود خيلي مزخرفه اسمش جيسونه و به طبع مخففش ميشه جيس اما اون دوس داره جس صداش كن. اون يه دهن گشاد بي مصرفه .
..................
خب دوستان من كلاس بودم الانم بايد برم كلاس راي و نظر زياد باشه امروز قسمت حساسو ميزارم كه مربوط به crushهاي لوك و هريه . دوستون دارم .

Death wishWhere stories live. Discover now