Part25 Desision

214 39 2
                                    

پس هري يه فكري به سرش زد و خاست كه كمك بكنه . به هر حال لوك تنها كسي بوده كه هميشه كنارش بوده و بهش كمك كرده .
" اگه من حلش بكنم چي؟"
لوك بلند شدو متعجب به هري خيره شد و تو نگاهش ميشد" جدا!" رو ديد .

" اره خب منم ميتونم ولي بايد بهم بگي كه ارزوت چيه "
هري گردنشو كج كردو مثه يه گربه ملوس به لوك خيره شد .

برقي از اميد توي چشماي اقيانوسيش مثه تابش نور توي يه الماس درخشيد . واقعا ميشد لوك به ارزوش برسه؟
لوك سرشو خاروند و از حرفي كه ميخاست بزنه مطمءن نبود اما ميدونست كه ميشه به هري اين يك ماه اخير اعتماد كرد . هري تازگيا خيلي عوض شده بود .
" خب ميدوني من... اه من .... "
اون مضطرب بود اما بالاخره گفت
" من ميخام يه راك اسنار بشم "

هري سوپرايز شد . تنها قطعاتي كه از لوك شنده بود گام پنج ماژور بتهون يا تك نوازياي باخ و ياني بود . خيلي سنت شكني رفتاري از لوك ديده بود ساكسيفون توي اهنگ جورج مايكل اهنگ سريال جودي ابت careless whisper( نجوا هاي نامطمءن) بود .

" ولي تو كه بلد نيستي درام بزني يا گيتار برقي بزني اوج چيزي كه از راك ميدوني احتمالن قيافه هاي عجيب خواننده هاش يه همون گيتار الكتريك توي اتاقته كه شرط ميبندم يه بارم ازش استفاده نكردي"
اينارو هري با لحن اروم ومتحيري گفت

" من بلدم"
" چي"
" من بلدم گيتار الكتريك بزنم . من اهنگ راكو ميشناسم من باراك بزرگ شدم . "
و بعد چهره لوك در هم كشيده شد . لوك ياد موسيقي پخش كن قديمي مادرش ليز افتاد . ليز راك دوس داشت . اون هميشه اهنگاي گروه كيسو گوش ميداد و بعضي وقتا هم كويين( Quine) .
اون عاشق استار بوي از گروه كيس بود . چون عكسشو روي جعبه سيدي ديده بود . اون موهاي بلند مشكي رنگ شده داشت با يه صورت ارايش شده . از نظر لوك اونا جادويي بودن . اون از گروه كويين فقط يه اهنگ يادش بود و همون اهنگ و ديونه وار دوس داشت ولي دربارش به كسي چيزي نگفته بود . اون ديوونه اهنگwho wants to live forever بود. احساس ميكرد يه جايي از اهنگ حرف دل اونو به ليز ميگفت . جايي كه خواننده داد ميزد:
So touch  my  tears with your lips
Touch my world with your finger tips
پس با لب هايت اشك هايم را لمس كن
جهانم را با سر انگشتانت لمس كن

لوك سرشو تكون داد و به زمان حال اومد و با التماس به هري نگاه كرد و هري به يه لبخند بهش نگاه كرد
" هي اونجوري نگام نكن ياد خر شرك ميوفتم.  باشه من كارو جفتو جور ميكنم ولي بايد قول بدي كه اين سفر بهت خوش بگذره."
" همينه باشه قول ميدم "
لوك مثه دختر بچه ها كه مادرشون قبول ميكنه تا عروسك براشون بخره ذوق كرد و بعد هري رو هل داد و اونو انداختو شروع كرد به دويدن . هري بلند شد و دنبالش دويد و صداي اونا كل حياط باغو گرفته بود. اونا شاد بودن.

به همين سادگي!
............
راي و نظر فراموش نشه و من همه رو دوس دارم و يه سوا تيزر داستانو تو اينستا بزارم سه بخش ميشه به نظرتون بزارم؟
اگه اره بگين كي چون من بايد زود پاكش كنم .
بازم بگم عاشقتووووووووننننننننننننمممممممممممممم .

Death wishWhere stories live. Discover now