-ايا قول ميدهيد كه تا اخرين لحظه زندگي در كنارش باشي در سختي و اساني در سلامت و بيماري در خوشي و نا خوشي...
- بله
- پس من با توجه به اختياراتي كه به من داده شده شما دونفر رو زنو شوهر اعلام ميكنم و شما ميتونيد عروستو نو ببوسيهوشحالي توي اين لحظه توي وجود سارا جوشش ميكرد. لوكم همينطور .
لوك خيلي اروم تور رو از. روي صورت سارا برداشت و اونا هم ديگرو بوسيدن . صداي سوت و داد و خوشحالي تموم كليسا رو پر كرد و همه دست زدن هري با لبخند دست ميزد و همونجور كه يه دسته از موهاشو پشت گو شش مينداخت به طرف لوك رفتو خيلييي محكم اونو بغل كرد با تموم زورش .
-باور نميكنم كه جوجه طلايي تخسم داماد شده .
- مرسي فرفري اميدوارم تو هم به همين زوديا بشي.و بعد هري سمت سارا رفت و اونو هم محكم بغل كرد.
جثه سارادر برابر هري خيلي كوچيك تر بود و اين باعث شد كه هري بخواد سارارو بلند كنه.
- بد اخلاق خيلي خوشگل شدي مباركت باشه اميدوارم تو خانواده ي ما كلي بهت خوش بگذره .- حتما فر فري
- هي لوك فقط ميتونه اين جور منو صدا كنه
سارا خنديدو موهاي هريو بهم ريخت.
هريتم بهتر و خوشحال بود
دكتر گفته بود. كه هريت فقط به يه روانشناس نياز داره . هريت و هري و لوك هرسه براي بازي توي يه فيلم امتخاب شده بودن و زندگي تغريبا به حالت عادي برگشته بود .بيرون پر بود از عكاس و كزارشگر . اونجا به لوك خيلي خوش ميگذشت . هري بود پسرا بودن عشقش و ملدر و پدرش بودن خواهرش بود و حالش بهتر بود.
اينجا همه چي عالي بود.
ولي زندگي يه قدم هميشه جلو ترههه.
....................................
خب خب
عروسي لوك و سارا
دلم خنك شد يك لوك گرلا رو اذيت كردم. هرچيم گفتين خودتونين.
و اين كه فك كنم تو اين فصل ديگه داستان تموم ميشه . خداوكيلي كلي كامنت بزارين و نظراتونو درباره داستان تا اينجا بگين.
راستي اگه بخواين ميتونيد بازم بهم مسيج بدين ميتونم جواب بدم.
YOU ARE READING
Death wish
Fanfiction- ميشه دستاتو بگيرم خيلي سرده -باشه داداش كوچولو ----------------- اي كاش هنوز تموم مشكلمون بي خونه بودن تو سرماي زمستون بود نه غرق شدن تو فساد ، نه رقابت سر عشق. منو ببخش شايد اين اخرين جرعه ي اين زندگيم باشه .