هري
-خب زشت بد عنق رسيديم در و شارلوت باز ميكنه و درضمن اون كمدلباساتم فراموش نكن.سارا يه خنده دوستداشتني كردو پياده شد
- باي بد اخلاق
- بي اعصاب
- نه بد اخلاقبعد درو محكم بستو همونجور كه وسايلا از سرو دوشش اويزون بود در و باز كرد.
صداي گوشيم بلند شد اوه لوكيه- سلام لو
- هريت ... هريت
يه لحظه مردم
- چي شده بگو زود
- بهوش اومد اون بهوش اومددوست داشتم بغل دستم ميبود تا تار تار موهاشو با موچين بكنم . اخه اينجوري خبر ميدن بزغاله
- لوك
با خوشحالي داد زد
- بله
- خوب نفس بكش چون ديگه اخرياشه نفهم بي فكر..................
-ضربه سخت بوده به خصوص به خاطر اين كه اون اعتيادم داره بدنش ناهماهنگي داره . احتمال وقوع اين اتفاق هست مراقب باشيد ولي فعلا متعادله و به هوش اومده ميتونه حرف بزنه اگه تا شب هميجور پيش بره من ميگم سر پرستار اجازه ترخيصو بده .
......................
هري
شب تو خونه
اوه شت من خستمممممم
لوك گفتو مثه زامبيا خودشو ميكشيد
- فاك يو رابرت منم اينطورم لوس نباش- هاي گايز
لوك كه انگار گيج شده بود برگشتو اطرافو نگاه كرد
- فاك سارا تويي
سارا كه ذوق كرده بود پريد و لوك و بغل كرد لوكم همينطور . لوك انقدر بلند بود كه سارا از زمين بلند شده بود.- اهم اهم دوستان
- دوستمه تازه پيداش كردم
لوك گفتو زبونشو در اورد
- خب پس بيا صورتحساب دوستتو پرداخت كن
- پرداختم ميكنم تا دماغت بسوزه.بعد همه بلند بلند خنديديم.
- لوكي از اخرين بار هم دراز تر شدي هم ريش در اوردي قصد نداري سيم خارداراتو بزني
- نه خير بد عنق
من غش كردم از خنده
- هي يو اينجوري نخند و تو لوكي من بد عنق نيستم
-اروم تر هريت خوابه
بعد ما سه تا مثه بچه هايي كه تنبيهمون كردن ساكت شديم .مامانه شوخي با كسي نداره
.........
سلام خوبين
راستي يه چيزي برا فان تو استوري ايديز گذاشتم دوست داشتيد بريد ببينيد.
All the love jairan
YOU ARE READING
Death wish
Fanfiction- ميشه دستاتو بگيرم خيلي سرده -باشه داداش كوچولو ----------------- اي كاش هنوز تموم مشكلمون بي خونه بودن تو سرماي زمستون بود نه غرق شدن تو فساد ، نه رقابت سر عشق. منو ببخش شايد اين اخرين جرعه ي اين زندگيم باشه .