د.ا.د.هري
از پرورشگاه بيرون اومدم . تو راه اصلا حواسم به رانندگي نبود . كلافه بودم .
رفتم سمت يه پارك كه نزديكاي خونه بود. ايستادم و طرف صندلياي پارك رفتم . نشستمو به سكوت مطلق اونجا حسادت كردم. دنياي من پر هياهوه اما فقط يه بقل كردن اون براي شايد كم تر از پنج دقيقه تموم باز ١٤ساله زندگيمو از روي دوشم برداشت .
من يه پسر عوضي شدم . به همه پشت كردم با هر دختري مثه يه وسيله رفتار كردم درست مثه كاري كه تستيون با جما كرد جماي من خواهر من همه كس من . ولي يه لحضه من شدم همون پسر هفت ساله كه گريه هاي خواهرش رو ميشنيد.يه پرنده مياد و روي شونم ميشينه . شارلون ميگه اونه جايي ميشينن كه به اون اعتماد دارم . جاييكه امنيت باشه . اروم دستمو روي اون ميزارم و بلندش ميكنم . يه بچه گنجشك . با يه انگشتم روي سرش ميكشم و اون خودشو لوس ميكنه . جدا كه دوس داشتنيه . دستمو از روش بر ميدارم
" برو كوچولو مامان منتظرته "
و اون پرواز ميكنه . دور و دور تر . لبخند زدم. اتفاقات امروز به اندازه اي بود كه من بخام الان اعتراف كنم دوس دارم عوض بشم .
..................
د.ا.د.لوك
هريت خوابيد. خيلي ناز ميخابه مثه يه پيشي ملوس.
اون خوابيده بود و من توي لپ تاپم دنبال يه تم موسيقي. براي نمايش بچه ها ميگردم.چند لحظه دست از مار كشيدم . هريتو نگاه كردم انگار راحت نيس . اروم بلند شدم و رفتم سمت تخت . دستامو يكي زير سرش يكي زير پاهاش گذاشتمو بردم تو اتاقش . ميخاستم برم بيرون كه صداش اومد
"لوكي"
برگشتم. سمتش
"بله "
"ميشه بياي كنارم بخوابي "
تعجب كردم اما خب مامان ميگه دخترا يه وقتايي دلشون ميخاد لوس بشن و اينم يكي ازهمون وقتاس.رفتم رو تخت كنارش داز كشيدم . اون شروع كرد به حرف زدن در حالي كه چشماش بسته بود.
" لوكي تو چرا هميشه متفاوتي "
خب رو راست باشم انتظار يه چنين سوالي رو نداشتم .
" نميدونم چطور "
" خيلي قشنگي با استعدادي و دوس داشتني جرا يه دختر رو انتخاب نميكني "
نفس عميق كشيدم خودمم نميدونم اما عادت ندارم با كسي ارتباط داشته باشم تنهايي يه چيز ديگس
" امم شايد به خاطر اين باشه كه من كسيو كه ميخامو پيدا نكردم "
نيازي نيست بگم تا معلوم بشه دروغ گفتم.
YOU ARE READING
Death wish
Fanfiction- ميشه دستاتو بگيرم خيلي سرده -باشه داداش كوچولو ----------------- اي كاش هنوز تموم مشكلمون بي خونه بودن تو سرماي زمستون بود نه غرق شدن تو فساد ، نه رقابت سر عشق. منو ببخش شايد اين اخرين جرعه ي اين زندگيم باشه .