كه يهويي لوك به جلو پرت شدو سرش خورد به داشبورد وقتي كه سرشو چرخوند ديد كه همه دارن ميخندن . هدفونشو گذاشت و به هري نگاه كرد و خيلي جدي گفت
" دقيقا چيكار كردي و چرا "
هري كه از خنده سرخ شده بود و اشك از چشماش ميومد گفت
" ديديم تو جمعمون نيستي خاستيم اضافت كنيم . "
گفتو تو اينه برا دخترا چشمك زد و اونا بازم با شليك خندشون كل ماشينو پر كردن .بعد از چند ساعت هري و لوك جاشونو عوض كردن . لوك همچنان هرفون تو گوشش بود كه صداي پچ پچاي بقيه نظرشو جلب كرد . هدفونشو در اورد و فهميد هري داره نظر بقيه رو درباره نقاشياي مختلفش ميپرسه .
" هي اين اخريه چقدر شبيه لوسيه مگه نه ؟"
سارا با تعجب گفت
" بزار ببينم "
هري مثه كارشناساي جنايي نقاشي و كنار صورت لوسي گرفت
" يكم اره اما با اين كار نميشه كسي رو مجرم دونست خانم سارا"
شيطنت تو صداش احساس ميشد .
خب اين براي لوك حسادت برانگيز بود . اون با دخترا نميتونست ارتباط بر قرار كنه و اين ازارش ميداد كه چجوري هري خيلي راحت با همه ارتباط داره اما اون نميتونست.
..........................
٤ساعت سفر تا ويلا به لوك مثه سالها گذشت و اون داشت ديوونه ميشد و اگه يكم دير تر ميرسيدن قطعا مازوخرم ميگرفت .( بيماري خود ازاري كه بيمار ميخاد به خوش اسيب بزنه و از دردش لذت ميبره)بعداز حدود يك ساعت كه همه جاگير شدنو وسايلاشونو چيدن همه دور هم توي هال جمع شدن و عصرونه ميخوردن . هركي يه جور سر گرميود و كسي متوجه غيبت لوك نشد. هيچ كس به جز هري . وقتي كه ديد اون نيست به يه بهانه از هال خارج شد و كل اتاقا رو گشت . وقتي ديد نيست نگران شد. چون وقتي اومدن لوك خيلي عصباني بود و نميخاست اون اتفاقي كه دوهفته قبل افتاده بود تكرار بشه .
وقتي كه اونو زير درخت پير و برگ ريخته بلوط گوشه حياط ديد خيالش راحت شد . اروم رفت طرفش و كنارش نشست . لوك كج خلقي كرد .
" هي دادش چيشده؟!"
هري اينو با لحن دوستانه گفت .
لوك يه نفس عميق كشيد و سرشو رو شونه هري گذاشت و بعد دستاي بزرگ هري خيلي اروم رو سرش و بين موهاش حركت كرد( خواهرا هوك مومنت نيست ) يه اه از دهن لوك بيرون اومد و بالاخره حرف زد
" خستم هري خستم . از نفس كشيدن از راه رفتن از اين زندگي بي هدفم . روياهاي من قرار نيست هيچوقت واقعي بشن . "
هري يه لحظه تو خودش شكست . لوك هميشه فدا شده بود تا بقيه راحت باشن. پس....
........
خب اين قسمتو گذاشتم . رايا زياد بشه لطفا كلمنتم بزاريد . عاشقتونم.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Death wish
Hayran Kurgu- ميشه دستاتو بگيرم خيلي سرده -باشه داداش كوچولو ----------------- اي كاش هنوز تموم مشكلمون بي خونه بودن تو سرماي زمستون بود نه غرق شدن تو فساد ، نه رقابت سر عشق. منو ببخش شايد اين اخرين جرعه ي اين زندگيم باشه .