Part30 Where the dreams come true

205 29 8
                                    

چهارشنبه يك ماه بعد تعطيلات ساعت ١٠:٣٠ دقيقه

اتاق تهيه كننده موسيقي
" خب اين كسي كه ميگي كيت ميشه؟ باهات نسبتي داره"
اون تهيه كننده چاق مو. گندمي كه خيليم ادعا داشت خيلي طعنه اميز رو به هري گفت . توي حدود يك ساعت گذشته اين اولين باري نبود كه اون سيبزميني با اين رفتارش به هري بي ادبي ميكرد . جدا گستاخانه رفتار ميكنه .
" به خاطر لوك فقط و فقط به خاطر لوك"
هري اينو زير لب زمزمه كرد تا عصبانيتش فروكش كنه و بعد با لبخندي ستودني به اون خوك رو به روش گفت
" بله برادرمه"

اون خيكي كه داشت بسكوييت كوكي رو با قهوه اسپرسو ميخورد يه مدت سكوت كرد و بعدبالاخره به حرف اومد
" من دنبال استعداديم كه بشه از توش پول دراورد . دوره برونو مارس و بي بي كينگ و جكسون فايو تموم شده . الان علاوه بر استعداد ما به چهره خوب هم نياز داريم . ما دنبال بيبير هاي جديديم و كسي كه يه عالمه دختر رو شيفته خودش كنه"

بالاخره اون دهن گشادشو بست.
" لوكاس از لحاظ ظاهري زيباتر از جاستين بيبر هست . من حاظرم سر اين موضوع براي ده ميليون دلار شرط بندي كنم "
هري به طرز وسوسه انگيزي پيشنهاد داد و اون موحود چندش اور روبه روش خنديد

" عاليه من درست دارم كه ببينمش"
اون گفتو انگار پوزخندو رو لباش دوخته بودن . هري پيروز مندانه از اتاق بيرون رفت و با لوك تماس گرفت تا اونو خبر كنه تا هرچيه سريع تر براي تست بياد.
هري از اين كه سهمي توي براورده شدن ارزوي لوك داشت خيلي خوشحال بود. بالاخره بعد از سالها انگار بزرگترين خدمتوبه بشريت كرده . احساس اون وصف ناپذير بود .

جمعه صبح ساعت ٩:٣٠ زمان اعلام نتايج

هري پشت در بود و استرسش خيلي بد بود . اون نميتونست دوباره داغون شدن لوكو ببينه. ببينه كه از درون نابوده اما هنوز ماسك لبخند رو لباشه .

حال لوك بهتر از مال هري نبود. اون مدام پاشو به زمين ميكوبيد و ناخناشو ميجويد . اون توي اتاق تنها نبود و سه تا پسر ديگه هم اونجا بودن تا اين كه بكي ازداورا كه داو طلب بود شروع كرد

" ميدونم كه همه ي شما ها مضطربين. قابل دركه . ولي ازتون ميخام كه اروم باشيد "
بعد برگه رو جلوش گرفتو ادامه داد
" هر چهار نفر تون امتياز هاي مساوي داريد . هرسه استعداد هاي جالب و خارق العاده اي دارين و علاوه بر استعداد چهره خوبي داريد . ما بعد از جلسه اي كه باهم داشتيم تصميم گرفتيم كه. شماهارو باهم توي يك گروه بزاريم ."

هرچهار پسر متعجب بودنو بهم نگاه ميكردن تا وقتي كه دعوت شدن تا با رءيس كل صحبت كنن. جدا همه چيز داشت عالي پيش ميرفت و لوك و هري هردو از اين موضوع خوشحال بودن . البته كه مال لوك بيشتر بود.

خدود ساعت يك كه پسرا باهم اشنا شده بودن و بهد از ناهار توي شركت لوك صبر نداشت كه اين خبرو به مادام مارس برسونه . با حداكثر سرعت رانندگي كرد و جلوي در پرورشگاه ايستاد . بادو سمت دفتر رفت و وقتي مادام مارسو ديد با هيجان همه چيزو تعريف كرد . مادام مارس خيلي خوشحال شد .

بعد از اين لوك دنبال لوسي گشت و اونو توي پناهگاه امنش زير درخت خشك پاييزي پيدا كرد . اون سرش پايين بين پاهاش بود .
" هي لوسي"
لوك باهيجان گفت
" نميتوني حدس بزني چي شده"
اون ادامه داد
" توهم نميتوني"
لوسي با صدايي پر از بغض جواب داد .
لوك گيج شده بود. لوسي شرشو بالا اورد و صورت خيس از اشكش ديده شد.
" منو به فوزندي قبول كردن "
همين يه جمله كافي بود تا قلب لوك ميليارد ها تكه بشه .
نا خود اگاه دستش جذب قطب دستاي لوسي شد و اونارو محكم گرفت .
" اين خيلي خوبه لوسي"
حالا صداي خودشم ميلرزيد . اما اون سعي كرد كه لبخند بزنه تا بغض لعنتيش بخوابه .
" الان تو خانواده داري لوسي "
لوك اضافه كرد
لبخند تلخي روي اباي لوسي نشست . خانواده اون اينجا بود . سارا مادام مارس و البته دوراهي عشقش لوك و هري . حالا اون بايد با جدا شدن از اونا به يه جاي جديد بره توي LA. اين قراره خيلي سخت باشه .

خورشيد غروب كرده بود و لوسي از اونجا رفته بود . انگار همه جا خاك مرده پاشيده بودن . لوك بغض كرده . هري عصبي مادام مارس غمگين و ساراي گريون كه عكس تعطيلات ماه گذشته رو توي دست داره و به چهره بهترين دوستش لوسي نگاه ميكنه .

هميشه دنيا در اضاي داده هاش ازت ميگيره و چقدر تلخه درد از دست دادن .
........................................
سلامي دوباره
فصل يك داستان ارزوي مرگ تموم شد . اميدوارم كه خوشتون اومده باشه . نميدونم شايد ادامه همينجا باشه تو همين كتاب ولي ميزنم سيزن دو .
سيزن دو معلوم نيست كي گذاشته بشه ولي اپديت داستان به خاطر مدارس اخر هفته يعني چهارشنبه بعد از ظهر و پنجشنبه بعد از ظهر هست . اگه با كامنتاتون و راياتونو و بازديداتون بهم انرژي بدين من تا پنجشنبه ديگه فصل دورو شروع ميكنم . ولي رايا و كامنتاي اين فصل بايد بره بالا .

دوستون دارم يه عالمه .
جيران

Death wishWhere stories live. Discover now