سینی شربت رو از دست تیلور گرفتم و با عصبانیت از خونه بیرون رفتم
تیلور هم پشت سرم هی غر میزد-نباید باهاش این طور رفتار کنی سلنا!واقعا گناه داره!
سینی رو گذاشتم روی میزِ کنار حیاط و دور از بقیه روی نیکمت نشستم..
-هی با توام دختر!
+چیه تیلور!؟
-تا کی میخوای به جاستین کم محلی کنی؟!
+تو تا کی میخوای بهم گیر بدی؟
-واسه خودت میگم! مثلا قراره باهم ازدواج کنینا!
+کی اینو گفته!؟
-وقتی تو داشتی با جاستین توی خونه حرف میزدی پدر و مادرت و عموت داشتن در مورد ازدواج شما دو تا حرف میزدن
+هه فکر کردی من رضایت میدم؟!
-همون طور که دفعه قبل راضیت کردن،این دفعه هم راضیت میکنن..
+اما من دیگه اون سلنای سابق نیستم..
اومدم تا قوی باشم!
تا واسه خودم زندگی کنم نه دیگران!
-تو نیومدی،اوردنت:||
+حالا هر چی!!چرا وسط یه حرف فلسفی پارازیت میندازی؟!
-در هر صورت مجبورت میکنن..از ما گفتن بود،باهاش کنار بیاهری ناگهانی جلومون وایساد و گفت:
هی دخترا دارین چی میگین؟!
س:فضولیش به تو نیومده!..اوردیش؟
ه:چیو؟!..اهان اهان!اره!!
ت:انگار بحث شخصی شد،من رفتم بچها
س:نه نه تیلور بمون..
ت:نه خب انگاری دارن صدام میکنن..
س:باشه پس ..پس فعلا!
میدونستم که الکی گفت صداش زدن ولی خب انگاری معذب بود!هری چند تا برگه و عکس که توی یه پاکت کوچیک بود رو به اضافه همون پرونده کوفتی جلوی روم انداخت و گفت:
اینم مدرکاش!در پاکت رو باز کردم..
خدا من!یه عالمه عکس از زین
اما نه.. شاید آدلره!+من نمیتونم باور کنم هری!میدونی چرا؟
-چرا؟!
+چون ممکنه این آدلر باشه نه زین!
-چی؟!آدلر دیگه کیه!؟به هری اعتماد کردم وکل ماجرای آدلر، گردنبد،اریانا و یا هر چیز دیگه ای رو خلاصه واسش تعریف کردم
بعد از تموم شدن حرفام هری یه پوف بلند کشید و با تاسف گفت:
اما زندگی واقعی زین خیلی با این فرق داره خواهر کوچولو!
من بخاطر تو، با لیام خیلی خطر کردیم..
لیام یه افسر اطلاعاتیه!اون میتونه به هر جایی دسترسی داشته باشه!من و اون کل روز رو صرف کردیم تا بتونیم از ریز زندگی واقعی زین سر در بیاریم
سلنا..
اون تک فرزنده!
نه هیچ خواهری و نه هیچ برادر دوقلویی!!+این امکان نداره!!
من با چشمای خودم دیدمش!! شباهت زیادی به زین داره! اما از نزدیک قابل تشخیصن..صداهاشون هم حتی باهم فرق داره!
-سلنا واقعا متاسفم که این حرفو میزنم ولی حس میکنم زین چیز خورت کرده! اینا همش توهم ذهنته!!
+نه هری،نهههه!!میتونم قسم بخورم اون واقعی بود!
-اگه حرفمو قبول نداری میتونم برات مدرک بیارم
+چطوری؟!
-جوابت فقط یه کلمه است!لیام!! اون میتونه خیلی کمکمون کنه! هم توی قضیه اریانا هم زین و همینطور هم گردنبندت!