-دیدی راست گفتم!دیدی هر چی تحویلت داده بود دروغه!
+خودش هویتشو تایید کرد!!اون مرده بود!مرده!میفهمی؟!
-اون هم نفهمیده که سلنا نیست!..
+واقعا گیج شدم!!!!بعد از چندین ماه حالا تازه باید بفهمم که زندست..این خیلی اسفناکه!با صدای بوق ماشین از خواب پریدم!
آب دهنمو قورت دادم و وسایل اطرافمو لمس کردم..من روی صندلی عقب یه ماشین،خوابونده شده بودم..
دونفر هم سمت صندلی های جلو،باهم صحبت میکردن!از ترس نفس نفس میزدم
یعنی من گروگان گرفته شدم!؟-فکر کنم بیدار شده..
یه نفر سرشو به سمت عقب برگردوند و باهم چشم تو چشم شدیم!
چی؟!هری!؟!؟سلنا:
تو اینجا چیکار میکنی؟!
همزمان با صحبت کردنِ من،راننده هم سرشو به عقب برگردوند و کنار جاده زد کنار!لویی!؟؟!
تو دیگه اینجا چیکار میکنی؟!س:
هی نکنه شوخی میکنین؟!من اینجا چیکار میکنم؟!من الان باید پیش زین باشم!نه شماهاهری زد توی گوشم و گفت:
نمیخوام هیچی درمورد زین بشنوم!
ناخوداگاه اشک توی چشماش جمع شدمن هنوز از سیلی هری جا خوردم بودم!! و با دستم جای ضربه رو گرفتم..
ل:
خودتو ناراحت نکن هری..حالا که اون برگشته..
من خطاب به هری:
تو حق نداشتی با من اینطوری رفتار کنی!! شماها منو دزدیدین و حالا هم هیچی بهم نمیگین!اونوقت توقع دارین عصبانی نشم!؟
ه:
اون عوضی که از خانوادت دورت کرد شد مرد رویاها،اما حالا که من برت گردوندم شدم دزد؟!
س:
تو هیچی نمیدونی هری..هیچی!!لویی از توی کیفم اسلحه زین رو بیرون آورد و گفت:
انگار جانی بودنش به توهم سرایت کرده سلنا!اون اسلحه!
نه!!! اینا همش سوتفاهمه!!س:
این مال من نیست!!باور کنین راست میگم!
ل:
میدونیم که مال تو نیست..مال اون زین خلافکاره..یقه لویی رو گرفتم و محکم گفتم:
نامزد من خلافکار نیست!هری که از حرف من خندش گرفته بود یه پرونده از توی کیفش دراورد و انداخت روی پام
س:
این چیه؟
ل:
بازش کن!شاهکارای نامزدتونهپوشه رو باز کردم
یه پرونده کلفت پر از سابقه!
زور گیری..دزدی..جنایت..گروگان گیری..ادم کشی..قتل!پوشه رو بستم و به اسم صاحبش دقت کردم..
زین مالک؟!س:
من باور نمیکنم!!!این امکان نداره!
ه:
باورت نمیشه زین همچین ادمی باشه..نه؟!پرونده رو پرت کردم توی صورت هری و گفتم:
اینا همش پرونده سازیه..همش دروغه!!نمیتونم ذره ایش رو باور کنم!
لو خطاب به هری:
هه..خوبه!هنوز باورش داره!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Revenge
Fantasiaبعضی چیزا درست جلوی چشممونه اما از بس بهمون نزدیکه نمیتونیم ببینیمش